حضرت علی اکبر(ع)الگوی جوانان بسیجی

 

 

 ویژگیهای اخلاقی حضرت علی اکبر علیه السلام

 

علی در جوانی با ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خود نگاه انبوه‏جوانان را به سوی خود جلب می‏کرد. آنچه در این فراز از داستان‏او گفته می‏شود، نکته‏هایی است که بی تردید با مطالعه و رد شدن‏تاثیری بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سرصبر و تامل‏بیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.

 

علی صفات جد خود را می‏دانست، از این‏رو، هماره در آینه اخلاق ورفتار او نظر می‏کرد و خود را بدان صفات می‏آراست. به هنگام ‏جوانی در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود;

 

ولی در درتنهایی اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانی به‏خلوت با خدای خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستی‏داشت. در زندگی آسان‏گیر، ملایم و خوش‏خو بود، نگاهش کوتاه می‏نمودو به روی کسی خیره نمی‏شد. بیشتر اوقات بر زمین چشم می‏دوخت و بابینوایان و فقرا که از نظر ظاهری در جامعه و نگاه دنیا طلبان‏احترام چشمگیری نداشتند. نشست و برخاست می‏کرد، با آنان همسفره‏می‏شد و با دست‏خود دردهانشان غذا می‏گذارد. اصالتهای فکری واستواریهای روحی، وی را چنان کرده بود که هیچگاه و از هیچ‏حاکمی هراس نداشت.

 

هرگز عیب‏جویی نمی‏کرد و از مداحی نابجا و شنیدن چاپلوسی افراددوری می‏کرد. تمامی انسانها را بندگان خدا می‏دانست و از تحقیرآنان خود داری می‏ورزید. در طول عمر خویش به کسی دشنام نداد وناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویی شیوه همیشه‏او بود. بخشنده بود و آنچه به دست می‏آورد، به دیگران بویژه‏نیازمندان انفاق می‏کرد. هرگاه کسی هدیه‏ای به او تقدیم می‏کرد،با گشاده رویی می‏پذیرفت. اگر فردی مهمانی داشت و او را دعوت‏می‏کرد، می‏پذیرفت. به عیادت بیماران می‏رفت، هرچند خانه بیمار دردور افتاده‏ترین نقطه شهر باشد. در تشییع پیکر مردگان حاضر می‏شدو هیچ یار از دست رفته‏ای را تنها نمی‏گذاشت.

 

برای همسالان برادری مهربان و برای کودکان پدری پرمحبت‏بود ومسلمانان را مورد لطف و عطوفت‏خویش قرار می‏داد. امور دنیوی واضطراب‏های مادی او را متزلزل نمی‏ساخت.

 

زندگی علی ساده و بی پیرایه بود و در آن از تجمل، اسراف وتبذیر اثری دیده نمی‏شد. آنان که اخلاقی نیکو و فضایلی شایسته‏داشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وی بودند و خویشاوندان ازصله او بهره‏مند می‏شدند. از صبری عظیم برخوردار بود و از هیچ کس‏توقع و انتظاری نداشت.

 

در میدان رزم سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوه‏دشمن هرگز او را بیمناک نمی‏ساخت. در اجرای عدالت و دفاع از حق،قاطع و استوار بود. به یاری محرومان و مظلومان می‏شتافت و دربرابر ظالمان می‏ایستاد تا حق را به صاحبش برنمی‏گردانید، آرام‏نمی‏گرفت. به دانش اندوزی و فراگیری معارف اهمیت زیادی می‏داد وهمواره پیروان خود را از جهالت و بی‏خبری باز می‏داشت.

 

به پاکیزگی و آراستگی علاقه‏ای وافر داشت و این صفت از دوران‏کودکی در او دیده می‏شد. از این رو هماره برتمیزی لباس و بدن‏اهتمام می‏ورزید.

 

بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت و اکثر اهل جهنم راگردن فرازان و سرکشان می‏دانست. نه تنها برانسانها بلکه برحیوانات نیز شفقت داشت و با مهربانی و ملایمت و انصاف با آنان‏رفتار می‏کرد.

 

آنان که قیافه ظاهری و سیمای به نور نشسته علی را دیده‏اند،چهره وی را این گونه ترسیم کرده‏اند:

 

قیافه‏اش بسیار با ابهت‏بود و چون ماه تابان می‏درخشید. به‏زیبایی و پاکیزگی آراسته بود. از چهار شانه بلندتر و ازبلندکوتاهتر. رنگی روشن و به سرخی آمیخته و چشمانی سیاه وگشاده با مژه‏هایی پرموداشت، گونه‏هایش هموار و کم گوشت‏بود،مویش نه بس پیچیده و نه بسیار افتاده می‏نمود. از سینه تا ناف‏خط موی بسیار باریک داشت، اندامش متناسب و معتدل و سینه وشانه‏اش پهن بود.

 

سرشانه‏هایش از هم فاصله داشت. پشتی پهن داشت، جز ران و ساق‏که زیر مفصلهااست، استخوانهای بند دستش کشیده و کفی گشاده وبخشنده داشت. دو پنجه دست و پایش قوی و درشت و انگشتها کشیده وبلند و دو کف پا از زمین برآمده بود. به سرعت راه می‏رفت وهنگام راه رفتن چنان بود که گویی از زمین سراشیب فرود می‏آید یااز روی سنگی به نشیب می‏رود. چون به طرف کسی بر می‏گشت‏با تمام‏بدن بر می‏گشت. دیده‏اش فروهشته و نگاهش به زمین بود تا به‏آسمان.

 

بینی‏اش قلمی کشیده و باریک و میانش برآمدگی داشت و نوری ازآن می‏تافت.

 

دهانش نه بسیار کوچک و نه بزرگ بود. دندانهای زیبایش سفید،براق و نازک بود. گردنش در صفا و نور و استقامت نقره فام بود،بوی مشک و عنبر از او بلند بود.

 

پاره‏ای از مورخان این ویژگیها را برای جد وی نگاشته‏اند; اماعلی را در این خصوصیات همانند دانسته‏اند.

 

... بااین ویژگیهای روشنی آفرین به خوبی می‏توان او را شناخت،وی علی اکبر پور والای امام حسین(ع)است. جوانی زیبا که همانندجد خود رسول خدا(ص)در سیرت، سپید و در صورت، آسمانی می‏نمود وهماره یاد و نام پیامبر(ص)از چگونگی سخن گفتن و یا راه رفتن ودیگر برخوردهای اجتماعی اخلاقی او می‏تراوید. از این رو، امام‏حسین(ع) او را شبیه‏ترین مردم حتی نسبت‏به خود در خلقت وآفرینش، اخلاق و صفات روحی، گفتار و آداب اجتماعی به رسول‏خدا(ص) معرفی می‏کرد.

 

آنان که با صورت دلربای پیامبر(ص)و صدای پرچاذبه آن حضرت‏آشنا بودند، آنگاه که علی از پشت دیوار زبان به سخن می‏گشود،گویی صدای رسول اکرم(ص)را می‏شنیدند.

 

گاهی که اباعبدالله(ع) برای صوت قرآن جد عزیزش دلتنگ می ‏شد، به‏علی می‏فرمود: علی جان! برایم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهره‏برم.

کلام شیرین، بیان روان، ادب بسیار در برابر پدر و مادر، اطاعت‏بی چون و چرا از مقام ولایت و دلدادگی به حقیقت، برگی دیگر اززندگانی زرین علی اکبر بود. این ویژگیها چون با فروتنی اوهمراه می‏شد، نگاه تحسین‏آمیز همگان را به دنبال داشت. .

http://3yavar.blogfa.com/post/30

 

 

رَجَز و رَزْم

 

حضرت علي اکبر(عليه السلام) به سوي ميدان رزم رفت تا گوهر گرانبهاي حق و شهادت را از اعماق اقيانوس حماسه به دست آورد و سينه خويش را آماج پيکان ناپاکان نمايد.

او در رجزي پر محتوا، خود را اينگونه معرفي کرد:

أنا عليّ بن الحسين بن عليّ *** نحن و بيت الله أولي بالنبيّ

من شبث و شمر ذلک الدني *** أضربکم بالسيف حتّي ينثني

ضرب غلام هاشمي علوي *** و لا يزال اليوم أحمي عن أبي

تالله لا يحکم فينا ابن الدعي

«منم علي فرزند حسين بن علي (سوگند به خدواندکه) ما به پيامبر سزاوارتريم از شبث بن ربعي و شمربن ذي الجوشن (اين مرد فرومايه)، آن قدر با شمشيرم شما را مي زنم تا خم شود؛ چونان ضربت جوان هاشميِ علوي، و همچنان از پدرم حمايت مي کنم. به خدا سوگند که زنا زاده نبايد درباره ما حکم کند.»

طارق بن کثير که فردي هتاک و شقي بود، چون کفتاري خون آشام به سوي فرزند امام يورش برد، اما با ضربت شمشير علي اکبر به هلاکت رسيد. برادر و فرزند وي نيز به چنين سرنوشتي گرفتار شدند. شخصي به نام طلحه و نيز مصراع بن غالب در مصاف با شبيه پيامبر(صلي الله عليه و آله) چنان در خون کثيف خويش غلتيدند که وحشت بر سپاه دشمن حاکم شد و هر چه علي اکبر مبارز طلبيد، سپاه وحشت زده و حيران، جرأت نکرد به صحنه رزم بيايد، سرانجام با تحريکات ابن سعد، شخصي به نام بکربن غانم که به تهوّر و قدرت رزمي خود مي باليد، چون گرازي وحشي در ميدان نبرد آشکار شد. کوهي از آهن بر کوهي سوار بود و تنها چشمانش از ميان اين تور آهنين ديده مي شد. او نيز به سرنوشت ديگر جانيان دچار گشت و روح پليدش به گودال جهنّم رفت.

علي اکبر(عليه السلام) پس از درهم شکستن صفوف دشمنان، چون ديد کسي حاضر نيست با او به مقابله برخيزد. صاعقهوار به خرمن سپاهيان دشمن شرر افکند و از هر سو که مي رفت شقاوت پيشگان را از هم مي شکافت و گروهي را به ديار عدم رهسپار مي نمود.

 

خورشید دل‌آرای حسین، ثانی احمد

 

باشد علی‌اکبر، گل فرخنده سرمد

 

هم‌نام علی باشد و بر فاطمه دلبر

 

این مظهر حق باشد و گل بانگ محمد

 

اینجا کربلا....

 

میدان جنگ...

 

 

پیامبر است که به سمت میدان می آید؟!!

 

نه شبه پیمبر است!علی اکبر...

 

علی اکبرم چقدر بوی پیامبر را میدهی!!

 

این حسین است که علی را می بوست، می بوید و به سمت میدان بدرقه میکند...

 

و...ناگهان میدان از نفس می افتد!!!!

 

حسین جان! چرا به یکباره محاسنت سپید شد؟؟!!

 

این پیکر پاره پاره علی اکبر است که به نزدیکی خیمه می رسد!!!

 

این صدای حسین است که میشنوی:

 

(زینب را در یابید هم الان است که قالب تهی کند)

 

 

اینجا کربلاست...

شمایل حضرت علی اکبر:

ایشان چهره ای نورانی و پیشانی پهن داشتند که موهای ایشان ازروی نرمه ای گوش بیشترنبوده این خصوصیات ظاهری ایشان است که خصوصیات ظاهری برای ما نسبت به خصوصیات اخلاقی از درجه اهمیت کمتری برخورداراست.

فضایل حضرت علی اکبر(ع)

نمود حضرت علی اکبر(ع)و حضرت اباالفضل(ع) در صحنه ی کربلاست مورخین نقل کرده اند زمانی که لشکر عمر سعد چهره ی با برکت حضرت را دیدند گفتند (فتبارک الله احسن الخالقین) این قدر حضرت علی اکبر شبیه پیامبر(ص) بودند که لشکر عمر سعد گمان کردند پیامبر(ص) است که حضرت علی اکبر(ع) فرمود: اناعلی بن الحسین بن علی(ع) و بعد بحث ولایت و توحید را عنوان کرد و فضایل امام حسین(ع) را توصیف فرمود فضایل حضرت علی اکبر(ع)به قدری بودکه در زیارت عاشورابه ایشان سلام داده شده السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین لفظ علی بن الحسین اشاره به وجود با برکت حضرت علی اکبر(ع)دارد و قبرحضرت نیز پایین قبر امام حسین(ع) است. برای روشن فضایل حضرت به معرفی جعفر کذاب می پردازیم جعفرکذاب فرزند امام هادی(ع) بود که به دروغ ادعای نبوت کرد و خود را به جای امام زمان(عج) معرفی کرد پس می رساند که درست است که پدر جعفر معصوم بود امام جعفر کذاب شد و ادعای امامت کرد پس اگر بگوییم فضایل حضرت علی اکبر(ع) فقط به خاطر این بوده که فرزند امام حسین(ع) بوده درست نیست لذا حضرت علی اکبر(ع) خودشان خودسازی داشته اند و شرایط مساعد بوده و لقمه حلال خورده اند ولی مهم اختیار انسان است حضرت به اختیارخود اینگونه شده بودند و به همین دلیل امام حسین در وصف ایشان فرمودند:

« اللهم اشهدعلی هولاء القوم فقد برز علیهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک » خدایا شاهد باش بر این قوم به سوی آنها آشکار می شود پسری که شبیه ترین فرد از نظر ظاهر و اخلاق و گفتار به پیامبر(ص) است.

غزلی در مورد حضرت علی اکبر

از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست

یعنی پس از علی علی اکبرتر از تو نیست

منطق قبول داشت که با خلق و خوی تو

شخصی میان خلق پیمبرتر از تو نیست

رابطه امام حسين (ع) و حضرت علي اکبر (ع)

عجيب بود رابطه اين پدر و پسرمن گمان نمي کنم در تمام عالم ، ميان يک پدر و پسراينهمه عاطفه ، اين همه تعلق ، اينهمه عشق اينهمه انس و اينهمه ارادت حاکم باشد

من هميشه مبهوت اين رابطه امگاهي احساس مي کردم که رابطه حسين با علي اکبرفقط رابطه يک پدر و پسر نيست

رابطه مريد و مراد است و اگر کفر نبود مي گفتم رابطه عابد و معبود است

بارها در کوچه پس کوچه هاي اين رابطه گيح و منگ و گم مي شدم

مي ماندم کداميک از اين دو مرادند و کداميک مريداگر مراد حسين است - که هست - پس اين نگاه مريدان?او به قامت علي اکبر، به راه رفتن او ، به کردار او و حتي به لغزش مژگان او از کجا آمده است

اما ....... اما اي کاش بودي به وقت لباس رزم پوشاندن علي

داماد را اين طور به حجله نمي فرستندکه امام علي اکبر را مهياي ميدان مي کردبا چه وسواسي هديه اش را براي خدا آذين مي بست

او نزديکترين ، محبوبترين و دوست داشتني ترين هديه را براي اين مرحله معاشقه با خدا برگزيده بود

شايد فکر کرده بودکه تا وقتي پسر هست چرا برادرزاده

چرا خواهرزاده

تا وقتي هنوز حسين فرزند دارد ، چرا فرزند حسن

چرا فرزند عباسچرا فرزند زينب

و شايد اين کلام علي اکبر دلش را آتش زده بودکه : يا ابة لا ابقاني الله بعدک طرفه عين

پدر جان ! خدا پس از تو مرا به قدر چشم بر هم زدني زنده نگذاردکلام قرباني را پسر به پدر مي گفت نگاه طواف آميز را پدر به پسر مي کردو.......و.........................

 

اعتراف معاویه به شایستگی علی اکبر (ع)

نويسنده: سيد محمد ناظم زاده قمي

حضرت علی اکبر (ع) فرزند حسین بن علی بن ابیطالب(ع) و لیلی بنت ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی ، در اوایل خلافت عثمان بن عفان، يازدهم شعبان سال 33 هجری قمری در مدينه به دنیا آمد و در سن 28 سالگی در کربلا به شهادت رسید.

از نظر وجاهت وزيبايي، ملاحت و دلربايي، شبيه‌ترين مردم به رسول خدا(ص) بود. همچنین دارای صورت و سيرتى جذاب و طبع بلند، منظره مليح، داراى ادب و تربيت بى‌نظير، و پيوسته با خضوع و خشوع و با صلابت و بزرگوار بود.

علی اکبر همچنین دارای صدای خوشی بود به گونه ای که گاهي كه اباعبداللّه الحسین(ع) براي صوت قرآن جدّ عزيزش دلتنگ مي‏شد، به علي مي‏فرمود: "علي جان! برايم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهره برم."

او در ويژگى‌هاى معنوى و فضايل علمى و اخلاقي، رشد جسمى و اجتماعى و کمالات روحى و مناقب نفسانى و سجاياى ملکوتى در ميان تمام بنى هاشم و ياران پدر بزرگوارش امام حسين بن علی(ع) کم نظير بود. اين روحيه قوي و صفات شايسته، چنان ابهت و عظمت به علي اكبر داده بود كه افزون بردوستان، دشمنان اهل بیت نيز به برتري‏هايش اعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف مي‏كردند.

روزی معاویه از اطرافيانش پرسيد: "چه كسي در اين زمان براي خلافت مسلمانان برديگران برتري دارد و براي حكمراني بر مردم از ديگران سزاوارتر است؟" اطرافیان متملق به ستايش خليفه پرداختند و او را لايق اين منصب معرفي كردند. ولی معاويه گفت: "نه چنين نيست، اولي الناس بهذا الامرعلي بن الحسين بن علي، جدّه رسول اللّه و فيه شجاعة بني‏هاشم و سخاه بني اميه و رهو ثقيف؛ شايسته‏ترين افراد براي امر حكومت، علي اكبر فرزند حسين است كه جدّش رسول خدا است و شجاعت بني‏هاشم، سخاوت بني اميه و زيبايي قبيله ثقيف را در خود جمع كرده است."

شجاعت و دلاورى على اكبر و رزم آورى و بصیرت دینى و سیاسى او، در سفر كربلا به ویژه در روز عاشورا تجلى كرد. از ميان خاندان هاشمي، نخستين كسي كه در كارزار كربلا به ميدان شتافت، علي اكبر بود. همچنین زمانی که امام حسین بن علی(ع) از منزلگاه «قصر بنى مقاتل» گذشت، و خوابی به او دست داد و پس از بیدارى «انا لله و انا الیه راجعون» گفت و خداوند را حمد کرد، وقتی على اكبرسبب این حمد و استرجاع را پرسید، حضرت فرمود: "در خواب دیدم سوارى مى‏گوید این كاروان به سوى مرگ مى‏رود." علی اکبر پرسید: "مگر ما بر حق نیستیم؟" امام فرمود: "چرا." علی اکبر عرض کرد: "فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقین؛ پس باكى از مرگ در راه حق نداریم!"

در پایان خوب است راجع به اینکه آيا حضرت على اکبر(ع) داراى خانواده و فرزندانى بوده است يا نه، مطلبی گفته شود که با توجه به زیارت نامه های حضرت به نظر می رسد که ایشان نیز دارای عهد و عیال بوده اند.

زیارت نامه ایشان عبارت است از: "صلى الله عليک و على عترتک و اهل بيتک و آبائک و ابنائک." همچنين سفارش امام صادق (ع) به ابو حمزه ثمالى که فرمود: "چون به قبر حضرت رسيدي، ضع خدک على القبر! و قل: صلى الله عليک يا ابا الحسن! " که با توجه به این فراز، ایشان فرزندى به نام "حسن" داشته است.

به علاوه طبق برخى روايات، نظير روايت "احمد بن نصر بزنطي"، حضرت على اکبر(ع)، ام ولد (کنیز) داشته است و از او صاحب فرزند بوده است.

گرچه برخى از علماى انساب تصريح کرده‌اند که از آن بزرگوار اولادى نمانده و نسل امام حسين (ع) تنها از طريق امام چهارم حضرت سجاد(ع) ادامه پيدا کرده است.

منابع

- قصه کربلا

- مقاتل الطالبين

- ارشاد شیخ مفید

- مصائب امام حسين(ع)

- ابصارالعين في انصارالحسين

منبع : باشگاه اندیشه

علي اکبر عليه السلام الگوي ايمان و ادب و شجاعت

يکي از بارزترين نمونه هاي کمال و اسوه هاي پاکي و مردانگي، «علي اکبر»، شهيد بزرگ حماسه ي عاشورا و فرزند با فضيلت سيدالشهدا(ع) است. سزاوار است که از رهگذر آشنايي با شخصيت و ويژگي هاي اين جوان برومند و رشيد و باصلابت، از او درس جوان مردي و مقاومت و ايمان و ادب بياموزيم و نسلي را تربيت کنيم که پوياي راه نوراني آن شهيد باشد.

دودمان پاک

حضرت علي اکبر (ع) مولود خانه ي امامت و پرورده ي دامان ولايت و نجابت است. تولد او در روز يازدهم شعبان سال 33 هجري در مدينه بوده است.(1) پدرش حسين بن علي (ع) و مادرش ليلي دختر «ابي مره» بود که از خانداني جليل و با شرافت بود. به دليل اين که او بزرگ ترين پسر سيدالشهدا بود، به علي اکبر مشهور شد. البته بعضي هم امام سجاد(ع) را پسر بزرگ امام حسين (ع) مي دانند.

تربيت شايسته ي امام حسين(ع) سبب شد که علي اکبر به بهترين صفات کمال آراسته شود. عواملي همچون: اصالت خانوادگي، تربيت و وراثت، کسب علم و فضايل از عناصر تشکيل دهنده ي شخصيت هر کس است، در وجود و زندگي او فراهم بود. خلق و خوي او و رفتار و حرکات و ادب و متانتش در حد اعلاي برجستگي و درخشندگي بود. آن گونه که گفته و نوشته اند، رفتارش يادآور حرکات و رفتار پيامبر خدا(ص) بود و همين سبب مي گشت تا در چهره ي او شخصيت پيامبر را مشاهده نمايند و با ديدن او ياد حضرت رسول (ص) را در ذهن ها زنده کنند. علي اکبر، نسخه اي برابر با اصل نسبت به رسول خدا و شاخه اي از آن شجره ي طيبه و ريشه ي پاک بود و وارث همه ي خوبي هاي خاندان عصمت و طهارت به شمار مي رفت.

الگوي شجاعت و ادب، اکبر

دردانه ي فاطمي نسب، اکبر

فرزند يقين، زنسل ايمان بود

پرورده ي دامن کريمان بود

جان، برخي نام ماندگارش باد

ياد ادبش نمي رود از ياد

آن يوسف حسن و ماه کنعاني

در خلق و خصال، احمد ثاني

آن شاهد بزم، سرو قامت بود

دريا دل و کوه استقامت بود

مگر حق نيستيم

کاروان حماسه و ايثار، پس از پشت سر نهادن منازل «ذي حسم، بيضه و عذيب الهجانات»، به جايي به نام بني مقاتل رسيد. عقبة بن سمعان که از ياران و همراهان امام بود و بسياري از روايات واقعه عاشورا از وي نقل شده، مي گويد:

«شب هنگام، در رکاب امام حرکت کرديم و چون ساعتي راه پيموديم، امام حسين(عليه السلام) را خواب سبکي چيره شد. در حالي که سر مبارکشان روي قَرَبُوس زين اسب بود و به زودي ديدگان آن سرور آزادگان گشوده شد و فرمود:

"إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ" ، "الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ" و دو يا سه بار، آيه استرجاع را تکرار کرد: حضرت علي اکبر با درايت و فراستي که داشت، متوجه حال پدر گرديد. مشاهده کرد آن حضرت مدام آيه مذکور را بر زبان جاري مي نمايد. مرکب خويش به سوي اسب پدر هدايت کرد و خطاب به ايشان گفت: پدر جان! از چه جهت آيه استرجاع را تلاوت مي کنيد. امام فرمود: فرزند عزيزم! اندکي که خواب رفتم، سواري عنان اسب را کشيد و گفت: «الْقَوْمُ يَسِيرُونَ وَ الْمَنايا تَسري اِلَيهِمْ» اين قوم در حال حرکتند، در حالي که مرگ به سوي آنان مي آيد

علي اکبر پس از لحظه اي مکث، با قوّت قلب و شهامتي شگفت، روي به پدر بزرگوار خويش کرد و گفت: «يا أَبَتِ!، لا أَراکَ اللهُ السُّوءَ أَ فَلَسْنا عَلَي الْحَقِّ؟»؛ «پدر جان! خداوند حادثه اي ناگوار پديد نياورد. آيا ما بر حق نيستيم؟» امام در جوابش فرمود: «بَلي يا بُنَيَّ، وَاللهِ الَّذي إِلَيْهِ مَرْجِعُ الْعِبادِ»؛ «آري، به خداوندي که بازگشت بندگان به سوي اوست، ما بر حقيم» علي اکبر با شنيدن اين پاسخ، چون گُل شگفت و با آرامشي خاص امام را مورد خطاب قرار داد و گفت: «يا أَبَتِ إذَنْ لا نُبالي بِالْمَوْتِ، نَمُوتُ مُحِقّين»؛ «اي پدر! وقتي به حق بودنِ ما مسلّم است، در اين صورت باکي نيست و در راه حق جان مي دهيم.» امام وقتي مشاهده کرد، فرزند در اين مصاحبه معرفتي سر بلند و پيروز بيرون آمد، شاد شد. او را مخاطب قرار داد و فرمود: «جَزاکَ اللهُ يا بُنَيَّ خَيْرَ ما جَزَي وَلَدَاً عَنْ والِدِهِ»؛ «خدايت پاداشي نيکو عطا کند؛ نيکوترين پاداش که بايد فرزندي از پدر خويش دريافت کند

اين گفتگوي معنوي، کمالات روحاني علي اکبر را ترسيم مي کند و بر يقين وي مهر تأييد مي زند.

در روز عاشورا جوانان بني هاشم بي صبرانه در انتظار لحظات جانبازي بودند. از ميان خاندان هاشمي، نخستين کسي که طي ستيز با ستمگران شهيد شد، حضرت علي اکبر است؛ چنانکه در زيارت ناحيه مقدسه، اين جوان را به عنوان اولين کشته از هاشميان معرفي مي کند. شيخ مفيد، طبري، ابن اثير و ابن کثير دمشقي در اثر خويش، ابوالفرج اصفهاني، ابن ادريس حلّي، مرحوم محمد طاهر سماوي و علاّمه سيد محسن امين و شيخ محمد تقي شوشتري در کتاب الأوائل چنين نظري دارند.

علاّمه مجلسي در کتاب تحفة الزائر ـ زيارت شانزدهم ـ مي نويسد: «خطاب به علي اکبر بايد اين زيارت را خواند: «السَّلامُ عَلَيْکَ يا أَوَّلُ قَتِيل مِنْ نَسْلِ خَير سَلِيل مِنْ سُلالَةِ إِبراهِيم الْخَليل صَلَّي اللهُ عَلَيکَ وَ عَلي أَبِيکَ...».

علي اکبر اسوه جوانان .

حضرت علي اکبر(عليه السلام) در خانداني نشو و نما يافت که حافظِ سرِّ خداوند، جانشينان به حقّ آخرين پيامبر(صلي الله عليه و آله) و ذريّه او هستند.

پدرش سبط رسول خدا، خامس آل عبا، از مخاطبان آيه تطهير و سيد جوانان اهل بهشت است. مادر علي اکبر، ليلا دختر ابو مرّة بن عروة بن مسعود ثقفي است. بهره اش از ايمان و پاکي موجب گرديد تا با زنان اهل بيت عصمت و طهارت همنشين شود و بر سر سفره انسانهاي پاک و وارسته حضور يابد. اجداد اين بانو، از ياران رسول الله(صلي الله عليه و آله) و اهل بيت بوده اند. درباره خصوصيات وي، حارث بن خالد مخزومي شعري سروده که ترجمه اش چنين است: «او (ليلي)، و پدر و مادرش، وفادارترين قريش در حفظ پيمان هستند و عموهايش از تيره ثقيف مي باشند

در روز يازدهم شعبان سال سي و سوم هجرت، در شهر مدينه و در بيت امامت ديده به جهان گشود. اين کودک تحت عنايت ويژه پدر و در سايه توجهات عمويش امام حسن(عليه السلام) و در دامان مادرش ليلي پرورش يافت. با ولادت وي رايحه عطرآگين رسول الله(صلي الله عليه و آله) در فضاي خانه امام حسين(عليه السلام) بيش از پيش استشمام مي گرديد. هرکس بر او مي نگريست، انگشت حيرت به دندان مي گرفت؛ چرا که گويي فروغ پيامبر را نظاره مي کرد.

حضرت امام حسين(عليه السلام) او را علي ناميد تا نام پدر را در جامعه اسلامي بر خلاف تبليغات مسموم و شايعات امويان، احيا کند. از سنتهاي ائمه اين بود که براي فرزندان خود کنيه تعيين مي کردند؛ چنانکه امام باقر(عليه السلام) فرموده اند: «ما براي فرزندانمان در دوران کودکي، کنيه مشخص مي کنيم؛ زيرا بيم آن داريم که در سنين بالاتر به لقبهاي ناگوار مبتلا شوند

حضرت امام حسين(عليه السلام) در جهت اجراي اين سنت پسنديده، ابوالحسن را ـ که کنيه پدرش مي باشد ـ براي فرزندش، علي اکبر برگزيد.

در آداب زيارت علي اکبر ـ که ابوحمزه ثمالي از امام ششم روايت کرده ـ آمده است که صورت بر قبر بگذار و بگو: «صَلَّي اللهُ عَلَيْکَ يا أَبُوالحَسَن» و اين ذکر را سه مرتبه تکرار کن.

علاّمه سيد ابراهيم موسوي زنجاني عقيده دارد که علي اکبر فرزند نداشته ولي کنيه اش ابوالحسن بوده است. اما علاّمه مقرم احتمال داده که علي اکبر فرزندي به نام حسن داشته و شاهد بر اين ادعا را روايت احمد بن ابي نصر بزنطي مي داند. اين فرزند رشيد امام حسين(عليه السلام) به لقب اکبر معروف گرديد و اين لقب به دليل فزوني سن او، از امام سجاد(عليه السلام) است.

شکوفايي شکوهمند

در روايتي از اهل بيت(عليهم السلام) آمده است که: «مَن کانَ لَهُ صَبِيّ فَلْيَتَصابُ»؛ «هرکس بچه دارد، بايد خود را به بچگي بزند

امام حسين در سايه معيارهاي تربيتي قرآن و سنت، شخصيت فرزندش را به عنوان انساني شجاع، طالب فضيلت و مصرّ در احقاق حق بارور نمود؛ عالي ترين عواطف را نثار فرزندش کرد و با بوسيدن و نگاه هاي آميخته با محبت و لبخندهاي شادمانه، اين رفتارهاي عاطفي را نسبت به علي اکبر(عليه السلام) بروز داد.

عبدالرحمان سلمي به حضرت علي اکبر(عليه السلام) سوره حمد را مي آموخت، وقتي طفل تمام سوره را فرا گرفت و آن را در حضور پدر قرائت کرد، امام به معلّمش پول و هداياي فراوان داد و دهانش را از مرواريد پر کرد. برخي از اين رفتار حضرت شگفت زده شده و چنين عطايي را براي تلاش آن معلم بزرگ دانستند. دليل آن را از امام سوم جويا شدند. حضرت فرمودند: اين هدايا، کجا مي تواند با عطاي سلمي؛ يعني، تعليم قرآن (آموزش سوره حمد) برابري کند که هر چه به ازاي آن داده شود، ناچيز است.

آيينه پيامبر

به خاطر پيوستگي عاطفي، معنوي و روحي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) با امام حسين(عليه السلام)خصوصيات ظاهري و برخي خصلتهاي اخلاقي وي به فرزندش علي اکبر انتقال داده شد و به عنوان آيينه تمام نماي پيامبر مشهور گرديد. به نحوي که حتي دشمنان و معاندان به اين ويژگي و شباهت تام و تمام اعتراف مي کردند. علي اکبر در خَلق، خُلق، منطق و بيان، در عصر خويش، شبيه ترين افراد به پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود؛ زيرا پدر بزرگوارش به هنگامي که علي اکبر عازم جنگ با اشقيا بود، فرمود: «اَللّهُمَّ اشْهَدْ عَلي هؤُلاءِ الْقَوْمِ، فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلامٌ أَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَخُلْقاً وَمَنْطِقاً بِرَسُولِکَ(صلي الله عليه و آله) وَ کُنّا إِذَا اشْتَقْنا إِلي نَبِيِّکَ(صلي الله عليه و آله)...».

اگر کسي با صورت پر جذبه پيامبر آشنا بود و علي اکبر از پشت ديواري زبان به سخن گفتن مي گشود، تصوّر مي کرد رسول الله(صلي الله عليه و آله) در حال تکلّم است. هنگامي که اهل بيت(عليهم السلام) از پيامبر ياد مي کردند، به علي اکبر نظر مي افکندند و چون دل پدر براي صوت قرآن جدش تنگ مي شد، به جوانش مي فرمود: «علي جان! برايم قرآن بخوان تا محظوظ گردم

گروهي از مردم مدينه که نسبت به پيامبر شوق و علاقه داشتند و با ارتحال آن خورشيد پر فروغ و ابدي، در اندوهي ژرف به سر مي بردند، گاهي دسته دسته به منزل علي اکبر مي رفتند و به شوق سيد پيامبران او را زيارت مي کردند. علي اکبر هم با کرامت خاصي از آنان پذيرايي مي نمود و وسايل ميهمان نوازي را به وجه احسن تدارک مي ديد.

آن حضرت، به حدّي در قلوب مردم جا گرفته بود که مخالفان هم با ديده احترام و عزّت به او مي نگريستند.

آيت الله حاج شيخ محمد حسين غروي، معروف به کمپاني، در شعري، علي اکبر را چنين مي شناساند:

روح و روان عالمي، جان نبيّ خاتمي

طاووس آل هاشمي ناموس حق عزّ و جلّ

امام حسین (ع) در سوگ حضرت علی اکبر

روز عاشورا پس از شهادت علی اکبر، امام حسین علیه السلام بر بالین فرزندش آمد، صورت به صورتش نهاد و گفت:« خدا بکشد گروهی را که تو را کشتند، گستاخی را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شکستند. پس از تو خاک بر سر دنیا باد!» صدای گریه امام بلند شد، به گونه ای که کسی تا آن زمان نشنیده بود.

آن گاه سر علی را بر دامان گرفت و در حالی که خون از دندان‌هایش پاک می‌کرد، بر صورتش بوسه زد و گفت:« فرزندم! تو از محنت دنیا آسوده شدی و به سوی رحمت جاودانه حق رهسپار گشتی. پدرت پس از تو تنها مانده است، ولی به زودی به تو ملحق خواهد شد

در این هنگام زینب کبری با شتاب از خیمه بیرون آمد، در حالی که فریاد می زد:« ای برادرم، و ای پسر برادرم!» و خود را بر روی علی اکبر افکند.

امام حسین علیه السلام او را بلند کرد و به خیمه بازگرداند، و به جوانان دستور داد جسد علی را از میدان بیرون ببرند. آنان پیکر علی اکبر را در برابر خیمه ای که در مقابل آن مبارزه می کردند بر زمین نهادند.

امام حسین علیه السلام محزون و دلشکسته به خیمه بازگشت. سکینه پیشش آمد و سراغ برادرش را گرفت. امام خبر شهادت او را به دخترش داد. سکینه در حالی که فریاد می‌زد، خواست از خیمه خارج شود. امام حسین علیه السلام اجازه نداد و فرمود:« ای سکینه! تقوای خدا پیشه کن و شکیبا باش

سکینه گفت:« ای پدر! کسی که برادرش را کشته اند چگونه صبر کند؟

کیفیت شهادت حضرت علی اکبر

پس از حملات پی در پی علی اکبر به سپاه دشمن و کشته شدن بسیاری از آنان، دشمن از کثرت کشته شدگان به خروش آمده بود.

لشگریان عمر بن سعد از کشتن علی بن الحسین پرهیز می کردند، ولی « مرة بن منقذ عبدی » که از دلاوری های او به تنگ آمده بود، گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم!

پس علی اکبر به او رسید در حالی که بر آن سپاه حمله ور بود. مرة بن منقذ راه را بر او گرفت و با نیزه ای او رااز اسب بر زمین انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شدند و با شمشیر پاره اش کردند!

بعضی نقل کرده اند که مرة بن منقذ ابتدا با نیزه به پشت او زد و بعد با شمشیر ضربتی به فرق آن بزرگوار وارد کرد که فرق مبارکش شکافت و او دست به گردن اسب خود انداخت، ولی اسب که ظاهراً خون روی چشمانش را گرفته بود او را در میان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مبارکش را پاره پاره کرد.

در این هنگام بود که فریاد زد: السلام علیک یا ابتاه! این جدم رسول خداست که مرا سیراب کرد و او امشب در انتظار توست.

تو را سلام می رساند و می گوید: در آمدنت به نزد ما شتاب کن. و آن گاه فریاد زد و به شهادت رسید

مبارزات حضرت علی اکبر در روز عاشورا

علی اکبر در روز عاشورا پس از آن که از پدرش اجازه مبارزه گرفت، به سپاه کوفه حمله کرد، و چنین رجز خواند:« من علی، پسر حسین فرزند علی هستم. به خدا سوگند که ما به رسول خدا از همه کس نزدیک تریم. آن قدر با نیزه با شما بجنگم که نیزه ام خم شود.

از پدرم حمایت می کنم و با شمشیر بر شما ضربتی فرود می آورم که زیبنده جوان هاشمی علوی است. پسر زیاد کجا و حکم‌کردن درباره ما کجا

وی چندین بار بر سپاه دشمن تاخت و بسیاری از سپاهیان کوفه را کشت.

روایت شده است که آن بزرگوار با این که تشنه بود، 120 نفر را کشت. آن گاه نزد پدر آمد و در حالی که زخم های زیادی برداشته بود، گفت:« ای پدر، عطش مرا کشت و سنگینی سلاح مرا به زحمت انداخت. آیا جرعه آبی هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟» امام علیه السلام گریست و فرمود:«آه، پسرم! اندکی دیگر به مبارزه خود ادامه بده. دیری نمی گذرد که جد بزرگوارت، رسول خدا، را زیارت کنی، و او تو را از آبی سیراب کند که هرگز احساس تشنگی نکنی

برخی از مورخان نوشته اند امام علیه السلام به او فرمود:« پسرم! زبان خود را نزدیک بیار!» و سپس زبان او را در دهان گرفت و مکید، آن‌گاه انگشتری خود را به او داد و فرمود:« آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن بازگرد. امیدوارم که هنوز روز به پایان نرسیده، جدّت رسول خدا جامی به تو بنوشاند که هر گز تشنه نگردی

علی اکبر به میدان بازگشت و این رجز را خواند:« جنگ است که جوهر مردان را آشکار می سازد. درستی ادعاها پس از جنگ ظاهر می‌شود. به خدای عرش سوگند، که از شما جدا نگردم مگر آن که تیغ‌های شما غلاف شود

و همچنان رزمید تا آن که تعداد افرادی که به دست او به هلاکت رسیدند به 200 نفر رسید.

مادر حضرت علی اکبر (ع) کیست؟

مادر حضرت علی اکبر (علیه السلام)، ليلي بنت ابي مرّه بن عروه بن مسعود ثقفي است او از طايفه خوش نام و شريف بني هاشم است و به بزرگاني چون پيامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) و امام حسين (ع) نسبت دارد.

مادر حضرت علی اکبر (ع) کیست؟

مادر حضرت علی اکبر (علیه السلام)، ليلي بنت ابي مرّه بن عروه بن مسعود ثقفي است او از طايفه خوش نام و شريف بني هاشم است و به بزرگاني چون پيامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) و امام حسين (ع) نسبت دارد.

جهان: مادر حضرت علی اکبر (علیه السلام )، ليلي بنت ابي مرّه بن عروه بن مسعود ثقفي است، او از طايفه شريف بني هاشم بود و نامش در تاریخ لیلی، آمنه، بّره آمده است

مادر حضرت علی اکبر (علیه السلام)، ليلي بنت ابي مرّه بن عروه بن مسعود ثقفي است او از طايفه خوش نام و شريف بني هاشم است و به بزرگاني چون پيامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) و امام حسين (ع) نسبت دارد.

مادر لیلی میمونه دختر ابو سفیان و مادر میمونه دختر ابی العاص بن امیه بوده است،عروه بن مسعود يكي از سادات اربعه در اسلام و از عظماي معروفين است.

نام همسر امام حسین علیه السلام در تاریخ؛ لیلی، آمنه، بّره یاد شده است.

نسب لیلا و مختار بن ابی عبید در مسعود ثقفی به هم می رسد زیرا لیلا دختر ابی مرة عروة بن مسعود است و مختار فرزند ابی عبیدبن مسعود و ابو مره پدر لیلی با مختار عموزاده می باشند.

در باره لیلا،مادر حضرت علی اکبر (علیه السلام) حارث بن خالد مخزومی سروده است: «خورشید جهان افروز برگرد ما به گردش در آمد و چه کسی از مردم دیده است که مهر تابان در شامگاهان بدرخشد

حضرت علی اکبر بزرگترین فرزند بانو لیلی بوده و در یازدهم ماه شعبان سال سی و سوم هجرت دو سال قبل از قتل عثمان جهان را به نور وجود خود روشن ساخت.

حضرت علی اکبر، در گفتار و وجاهت و تناسب اندام و خلق و خوی همانند جدش رسول خدا بوده است.

ابوالفرج اصفهاني از مغيره روايت كرد: روزي معاويه بن ابي سفيان به اطرافيان و هم نشينان خود گفت: به نظر شما سزاوارترين و شايسته ترين فرد امت به امر خلافت كيست؟ اطرافيان گفتند: جز تو كسي را سزاوارتر به امر خلافت نمي شناسيم! معاويه گفت: اين چنين نيست. بلكه سزاوارترين فرد براي خلافت، علي بن الحسين(ع)است كه جدّش رسول خدا(ص) مي باشد و در وي شجاعت و دليري بني هاشم، سخاوت بني اميه و فخر و فخامت ثفيف تبلور يافته است.

کنیه آن حضرت « ابوالحسن » و لقبش علی اکبر است. زیرا بنابر صحیح ترین اقوال درباره سن آن حضرت، وی بزرگترین فرزند امام حسین علیه السلام است. برخی سن مبارک ایشان در هنگام شهادت بیست و پنج سال نوشته اند.

از بنی هاشم علی اکبر اولین کسی است که در کربلا به شهادت رسیده است.

گفتنی است سال وفات این بانو گرانقدر و مقدار عمر ایشان و نیز حضورشان در کربلا محقق نیست. مرحوم قمی در نفس المهموم اظهار نموده است که؛ من به مأخذی دست نیافتم که دال بر آمدن لیلا به کربلا باشد.

البته با وجودیکه هیچ یک از مورخان از حضور لیلی در کربلا نگفته است اما یک نمونه از تحریف در وقایع عاشورا در مورد ماجرای حضور ایشان است.

خواب امام حسین علیه السلام

در توقفگاه قصر بنی مقاتل، امام حسین علیه السلام به جوانان خاندان خود دستور داد آب بردارند و سپس در آخر شب به کاروان دستور حرکت داد. امام همچنان که بر روی اسب بود، اندک خوابی او را فرا گرفت و پس از این که بیدار شد، چند بار گفت:« انالله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین »

فرزندش علی اکبر پیش آمد و گفت:« ای پدر، چرا حمد خدا به جا آوردی و « انا لله و انا الیه راجعون » گفتی؟ »

فرمود:« پسرم. لحظه‌ای به خواب رفتم و در خواب، اسب سواری را دیدم که می‌گفت:« این گروه می‌روند و مرگ نیز به سوی آنها می رود

دانستم که او همان جان ماست که خبر مرگ ما را می‌دهد

علی اکبر گفت:« پدر جان! خداوند برای ما بدی پیش نیاورد. مگر ما بر حق نیستیم؟»

فرمود:« چرا، سوگند به آن خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم

علی اکبر گفت:« پس باکی نداریم از این که بر حق بمیریم

امام حسین علیه السلام به او فرمود:« خدایت بهترین پاداشی که فرزند از پدر خود می برد به تو عنایت کند

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی *** تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

من از او عمری ستانم جاودان *** او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ

ای مرا آشفته کرده حال تو                  دیده و جان و دلم دنبال تو

عزم وصل حق تعالی کرده ای              ترک جان یا ترک بابا کرده ای

روح من با این شتاب از تن مرو          ای تمام عمر من بی من مرو

کم زهجر خویش قلبم چاک کن             باز گرد از دیده اشکم پاک کن

راه غم بر قلب تنگم باز شد               غربتم با رفتنت آغاز شد

ای دل صد پاره ام پیراهنت                اشک ثار الله وقف دامنت

می روی این قوم سنگت می زنند         گرگ های کوفه چنگت می زنند

صبر کن بابا تماشایت کنم                  سِیر حسن و قدّ و بالایت کنم

بعدِ عمری حاصل من داغ توست          جان بابا قاتل من داغ توست

عهد من با دوست عهدی محکم است     هر چه بینم داغ در این ره کم است

عهد بستم تا که قربانت کنم                غرق خون تقدیم جانانت کنم

عهد بستم تا که درراه خدا                 عضوعضوت را کنند از هم جدا

زخم تو مشکل گشایی می کند              مرگ از تو دلربایی می کند

من خلیل الله، تو اسماعیل من              داغ تو تسبیح من تهلیل من

جسم مجروحت گلستان من است           فرق خونین تو قرآن من است

خون گلاب وخاک صحرا مُشک توست    آبروی من دهان خشک توست

زخم ما را خنده بر شمشیر هاست          چشم ما چشم انتظار تیرهاست

گرچه خشک ازتشنگی لب های توست     رو که جدم مصطفی سقای توست

ما به راه دوست هستی باختیم              بعد از آن در قلب دشمن تاختیم

شناسنامه حضرت علی اکبر ع

علی اکبر اولین شهید عاشورا از بنی هاشم - حضرت علی اکبر (ع)

تاریخ شهادت: 10 محرم سال 61 هجری

شناسنامه حضرت علی اکبر علیه السلام

حضرت علی بن الحسین (علی اکبر (ع)) فرزند بزرگ امام حسین در 11 شعبان سال 33 هجری قمری  در مدینه دیده به جهان گشود. مادر بزرگوار وی لیلا دختر ابی مره است . لیلا برای امام حسین پسری آورد، رشید، دلیر، زیبا، شبیه ترین کس به رسول خدا ، رویش روی رسول، گفتگویش گفتگوی رسول خدا ، هر کسی که آرزوی دیدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر لیلا می نگریست، تا آنجا که پدر بزرگوارش می فرماید "هرگاه مشتاق دیدار پیامبر می شدیم به چهره او می نگریستیم"؛ به همین جهت روز عاشورا وقتی اذن میدان طلبید و عازم جبهه پیکار شد، امام حسین چهره به آسمان گرفت و گفت " اللهم اشهد علی هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس برسولک محمد خلقا و خلقا و منطقا و کنا اذا اشتقنا الی رؤیة نبیک نظرنا الیه...".

سن حضرت علی اکبر

حضرت علی اکبر در کربلا حدود 25 سال داشت. برخی راویان سن وی را 18 سال و 20 سال هم گفته اند .

خواب امام حسین و رفتار حضرت علی اکبر

در سرزمین ثعلبه هنگام ظهر امام حسین(ع) اندکی خوابید و وقتی بیدار شد فرمود: در خواب هاتفی را دیدم که می‏گفت: شما به شتاب می‏روید و مرگ شما را با شتاب به بهشت می‏برد. علی اکبر(ع) که چنین سخنی را از پدر شنید گفت: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ امام حسین(ع) فرمود: آری به خدا قسم ما بر حق هستیم. علی اکبر عرضه داشت در این صورت ما از مرگ باکی نداریم و امام حسین(ع) که از استقبال فرزندش شاد شده بود بیان داشت: فرزندم خدا به تو جزای خیر دهد.

فضایل حضرت علی اکبر(ع)

مهم فضایل اخلاقی و روحی ایشان است

شمایل حضرت علی اکبر:

ایشان چهره ای نورانی وپیشانی پهن داشتند که موهای ایشان ازروی نرمه ای گوش بیشترنبوده این خصوصیات ظاهری ایشان است که خصوصیات ظاهری برای ما نسبت به خصوصیات اخلاقی ازدرجه اهمیت کمتری برخورداراست

فضایل حضرت علی اکبر(ع)

نمود حضرت علی اکبر(ع)وحضرت اباالفضل(ع) درصحنه ی کربلاست مورخین نقل کرده اندزمانی که لشکرعمر سعد چهره ی بابرکت حضرت رادیدندگفتند(فتبارک الله احسن الخالقین) این قدر حضرت علی اکبرشبیه پیامبر(ص)بودندکه لشکرعمرسعدگمان کردند پیامبر(ص)است که حضرت علی اکبر(ع)فرمود:اناعلی بن الحسین بن علی(ع)وبعدبحث ولایت وتوحید راعنوان کردوفضایل امام حسین(ع)راتوصیف فرمود فضایل حضرت علی اکبر(ع)به قدری بودکه درزیارت عاشورابه ایشان سلام داده شده السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین لفظ علی بن الحسین اشاره به وجود بابرکت حضرت علی اکبر(ع)دارد و قبرحضرت نیز پایین قبرامام حسین(ع) است.

على اکبر نخستین نفر از بنى هشام بود که به میدان جنگ رفت، او 19 سال یا 18 سال یا 25 یا 27 سال داشت، نزد پدر آمد و اجازه طلبید، امام حسین علیه السلام به او اجازه داد، سپس نگاه مایوسانه به اکبرش کرد و دو انگشت اشاره را به طرف آسمان کرد و گفت:

«اللهم کن انت الشهید علیهم، فقد برز الیهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک و کنا اذا اشفقنا الى نبیک نظرنا الیه‏». (1)

على اکبر به میدان آمد و با دشمن مى‏جنگید رجز مى‏خواند:

انا على بن الحسین بن على نحن و بیت الله اولى بالنبى تالله لا یحکم فینا ابن الدعى اضرب بالسیف احامى عن ابى

http://aaliaakbaar.blogfa.com/

حضرت علی اکبر الگوی جوانان منتظر بسیجی

 

چگونگی شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام

به هر حال علی اکبر علیه السلام مرکب به سوی میدان راند، یا بهتر بگوییم خورشید نبوت در افق میدان درخشید ناگاه آن لشگر ستمگر متجاوز جمال محمد صلی الله علیه و آله وسلم در جلال علی علیه السلام و عصمت فاطمه علیها السلام و شجاعت حسین علیه السلام را در برابر خود جلوه گر دید. معلوم نبود آنگاه که به گروه دشمن می تازد آیا علی اکبر علیه السلام است یا جدش امیرمومنان علیه السلام یا چنگال توانمند مرگ است که به جان آنان فرو می رود یا صاعقه ها از برق شمشیرش آنان را می سوزاند. گروهی از شجاعتش میخکوب و مدهوش، جمعی تکبیرگو و از جمعی فریاد تبارک الله بلند بود. به هر سو که می تاخت دشمن می گریخت هیچکس توان رویارویی با او را نداشت. گاه رجز می خواند و خود را معرفی می کرد گاه هدفش را می گفت و از دلاوریش سخن می گفت:

انا علی بن الحسین بن علی        نحن و رب البیت اولی بالنبی

تالله لا یحکم فینا ابن الدعی         اضرب بالسیف احامی عن ابی

                     ضرب غلام هاشمی قرشی

در میدان نبرد آرام نداشت گاه به میمنه حمله می کرد و سپاه متجاوز را به میسره می کشاند و گاه به قلب دشمن می تاخت .. هیچ دلاوری با او روبرو نمی شد جز انکه دو نیمش می کرد. هیچ شجاعی پیش نمی امد مگر آنکه کشته می شد تا آنکه 120 پهلوان را از دم تیغ گذرانید.

اما افسوس کثرت زخم و خونریزی فراوان و شدت تشنگی، توانی برایش نگذاشت تا به آن ددمنشان پیکار را ادامه دهد. در اینجا بود که شوق لقاء پروردگارش در او شدت یافت. خواست از حیات پدر توشه ای برگیرد و با او وداعی دیگر داشته باشد. از میدان نزد پدر آمد و زبان به شکایت گشود. ضربات تیر و شمشیر، گرما و تشنگی، تاب و توانش را کاسته بود عرضه داشت:

«تشنگی مرا کشت، سنگینی آهن توانم را برد آیا آبی هست تا بر علیه دشمنان نیرو بگیرم؟»

منظور جنابش آن بود که به اندازه ی توانش به انچه بر او واجب بوده قیام نموده و از آن شانه خالی نکرده است به جایی رسیده که بدون جرعه ای آب قدرت رویارویی با دشمن را ندارد. سوال او ، انکاری است و مقصودش عذر خواستن از ادامه نبرد بسان گذشته است.

شاید از پدرش حضرت سیدالشهداء علیه السلام درخواست آب در صورت امکان از طریق معجزه بوده است. اما حضرت از این کار امتناع ورزیدند تا فرزندش به مقام بالاتری دست یابد و پاداش بیشتری نزد خدای جلیل در روز رستاخیز به خاطر شهادت مظلومانه اش و تشنگی داشته باشد لذا او را بشارت داد بزودی به دریای بیکران رحمت خداوندی وارد می شود و جد بزرگوارش آن منجی بزرگ او را با جامی سیراب خواهد کرد که هرگز تشنه نخواهد شد. آنگاه انگشتر خود را به او داد تا در دهان گذارد.

علی اکبر علیه السلام در حالی به میدان رفت که آن بشارت صادقه سر تا پای او را غرق نشاط و سرور کرده بود. دیگر نمی دانست سر دشمن یا سینه او را نشانه میرود یا به منتهای آرزویش نزدیک می شود تا آنکه عدد کشته شدگان به 200 نفر رسید.

انتظارش به سر امد و شهادت بر فراز سر مطهر او به پرواز درآمد. شمشیر مرة بن منقذ عبدی علیه العنة سر آن بزرگوار را نشانه رفت. و سپس ضربت نیزه بر پشت وی زد. بی تاب و توان گردن اسب را با دستان گرفت اسب او را به میان لشگر برد دشمنان اهل بیت پیکر نبوت را قطعه قطعه کردند.

در آخرین نفس ها با سلامی به پدر، آنهم زیر ضربات شمشیر نیزه او را وداع گفت و امامش را ندا داد:

«این جدم است که به شما سلام می کند با جام سرشارش شربت آبی به من نوشانید که هرگز تشنه نخواهم شد و می فرماید جامی هم برای شما اماده است».

با شنیدن این پیام حضرت امام حسین علیه السلام با شتاب خود را به جگر گوشه اش رساند تا شاید به دیدار او نائل آید و سخنی دیگر از او بشنود اما این گمان تحقق نیافت و آرزو جامه عمل نپوشید، پیکر امید رسالت را غرق خون بر خاک افتاده دید، محبت پدری به وجد آمد خود را روی بدن از هم گسیخته علی اکبر علیه السلام افکند و صورت بر صورت علی گذاشت.

امام فرمود: «علی الدنیا بعدک العفا اجرأهم علی الرحمن و علی انتهاک حرمه رسول الله»

«بعد از تو خاک بر دنیا، چه قدر اینان بر خدای رحمن و دریدن حرمت پیامبر جری شده اند.»

«یعز علی جدک و عمک و ابیک ان تدعوهم فلا یجیبوک و تستغیث بهم فلا یغیثوک»

«بر جد و عمو و پدرت سخت است انان را بخوانی پاسخت نگویند، آنان را به فریاد رسی بخواهی به فریادت نرسند.»

سپس دست مبارک را از خون مطهر او پر ساخت و به سمت آسمان افشاند که قطره ای از آن به زمین نیامد.

امام در خود توانی ندید تا پیکر قطعه قطعه پاره جگر و آرام روحش را حمل کند جوانان بنی هاشم را خواند تا او را به خیمه گاه شهدا برند. جوانان علی را بردند پیکری غرق خون که انوار عزّ و شرف او را فرا گرفته، بدنی پاره پاره از ضربات تیر و نیزه و شمشیر، پرده نشینان خانه وحی با سینه هایی سوخته و گیسوانی پریشان و ناله هایی که به گوش فرشتگان می رسید او را نظاره می کردند، در حالیکه عقیله بنی هاشم حضرت زینب ام المصائب علیهاالسلام پیشاپیش آنان بود و علی را استقبال کردندو خود را برجنازه ی او انداختند.

منبع: مقتل مُقرّم، آیت الله سید عبدالرزاق مقرم

http://aaliaakbaar.blogfa.com/post/5

 

 

حضرت علی اکبر (ع) الگوی جوانان

نسخه مناسب چاپارسال به دوستان

 

الف - ویژگیهای اخلاقی حضرت علی اکبر علیه السلام

 

علی در جوانی با ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خود نگاه انبوه جوانان را به سوی خود جلب می کرد. آنچه در این فراز از داستان او گفته می شود، نکته هایی است که بی تردید با مطالعه و رد شدن تاثیری بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سرصبر و تامل بیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.

 

علی صفات جد خود را می دانست، از این رو، هماره در آینه اخلاق ورفتار او نظر می کرد و خود را بدان صفات می آراست. به هنگام جوانی در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود ;

 

ولی در درتنهایی اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانی به خلوت با خدای خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستی داشت. در زندگی آسان گیر، ملایم و خوش خو بود، نگاهش کوتاه می نمودو به روی کسی خیره نمی شد. بیشتر اوقات بر زمین چشم می دوخت و بابینوایان و فقرا که از نظر ظاهری در جامعه و نگاه دنیا طلبان احترام چشمگیری نداشتند. نشست و برخاست می کرد، با آنان همسفره می شد و با دست خود دردهانشان غذا می گذارد. اصالتهای فکری واستواریهای روحی، وی را چنان کرده بود که هیچگاه و از هیچ حاکمی هراس نداشت.

 

هرگز عیب جویی نمی کرد و از مداحی نابجا و شنیدن چاپلوسی افراددوری می کرد. تمامی انسانها را بندگان خدا می دانست و از تحقیرآنان خود داری می ورزید. در طول عمر خویش به کسی دشنام نداد وناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویی شیوه همیشه او بود. بخشنده بود و آنچه به دست می آورد، به دیگران بویژه نیازمندان انفاق می کرد. هرگاه کسی هدیه ای به او تقدیم می کرد،با گشاده رویی می پذیرفت. اگر فردی مهمانی داشت و او را دعوت می کرد، می پذیرفت. به عیادت بیماران می رفت، هرچند خانه بیمار دردور افتاده ترین نقطه شهر باشد. در تشییع پیکر مردگان حاضر می شدو هیچ یار از دست رفته ای را تنها نمی گذاشت.

 

برای همسالان برادری مهربان و برای کودکان پدری پرمحبت بود ومسلمانان را مورد لطف و عطوفت خویش قرار می داد. امور دنیوی واضطراب های مادی او را متزلزل نمی ساخت.

 

زندگی علی ساده و بی پیرایه بود و در آن از تجمل، اسراف وتبذیر اثری دیده نمی شد. آنان که اخلاقی نیکو و فضایلی شایسته داشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وی بودند و خویشاوندان ازصله او بهره مند می شدند. از صبری عظیم برخوردار بود و از هیچ کس توقع و انتظاری نداشت.

 

در میدان رزم سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوه دشمن هرگز او را بیمناک نمی ساخت. در اجرای عدالت و دفاع از حق،قاطع و استوار بود. به یاری محرومان و مظلومان می شتافت و دربرابر ظالمان می ایستاد تا حق را به صاحبش برنمی گردانید، آرام نمی گرفت. به دانش اندوزی و فراگیری معارف اهمیت زیادی می داد وهمواره پیروان خود را از جهالت و بی خبری باز می داشت.

 

به پاکیزگی و آراستگی علاقه ای وافر داشت و این صفت از دوران کودکی در او دیده می شد. از این رو هماره برتمیزی لباس و بدن اهتمام می ورزید.

 

بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت و اکثر اهل جهنم راگردن فرازان و سرکشان می دانست. نه تنها برانسانها بلکه برحیوانات نیز شفقت داشت و با مهربانی و ملایمت و انصاف با آنان رفتار می کرد.

 

آنان که قیافه ظاهری و سیمای به نور نشسته علی را دیده اند،چهره وی را این گونه ترسیم کرده اند :

 

قیافه اش بسیار با ابهت بود و چون ماه تابان می درخشید. به زیبایی و پاکیزگی آراسته بود. از چهار شانه بلندتر و ازبلندکوتاهتر. رنگی روشن و به سرخی آمیخته و چشمانی سیاه وگشاده با مژه هایی پرموداشت، گونه هایش هموار و کم گوشت بود،مویش نه بس پیچیده و نه بسیار افتاده می نمود. از سینه تا ناف خط موی بسیار باریک داشت، اندامش متناسب و معتدل و سینه وشانه اش پهن بود.

 

سرشانه هایش از هم فاصله داشت. پشتی پهن داشت، جز ران و ساق که زیر مفصلهااست، استخوانهای بند دستش کشیده و کفی گشاده وبخشنده داشت. دو پنجه دست و پایش قوی و درشت و انگشتها کشیده وبلند و دو کف پا از زمین برآمده بود. به سرعت راه می رفت وهنگام راه رفتن چنان بود که گویی از زمین سراشیب فرود می آید یااز روی سنگی به نشیب می رود. چون به طرف کسی بر می گشت با تمام بدن بر می گشت. دیده اش فروهشته و نگاهش به زمین بود تا به آسمان.

 

بینی اش قلمی کشیده و باریک و میانش برآمدگی داشت و نوری ازآن می تافت.

 

دهانش نه بسیار کوچک و نه بزرگ بود. دندانهای زیبایش سفید،براق و نازک بود. گردنش در صفا و نور و استقامت نقره فام بود،بوی مشک و عنبر از او بلند بود.

 

پاره ای از مورخان این ویژگیها را برای جد وی نگاشته اند; اماعلی را در این خصوصیات همانند دانسته اند.

 

... بااین ویژگیهای روشنی آفرین به خوبی می توان او را شناخت،وی علی اکبر پور والای امام حسین(ع)است. جوانی زیبا که همانندجد خود رسول خدا(ص)در سیرت، سپید و در صورت، آسمانی می نمود وهماره یاد و نام پیامبر(ص)از چگونگی سخن گفتن و یا راه رفتن ودیگر برخوردهای اجتماعی اخلاقی او می تراوید. از این رو، امام حسین(ع) او را شبیه ترین مردم حتی نسبت به خود در خلقت وآفرینش، اخلاق و صفات روحی، گفتار و آداب اجتماعی به رسول خدا(ص) معرفی می کرد.

 

آنان که با صورت دلربای پیامبر(ص)و صدای پرچاذبه آن حضرت آشنا بودند، آنگاه که علی از پشت دیوار زبان به سخن می گشود،گویی صدای رسول اکرم(ص)را می شنیدند.

 

گاهی که اباعبدالله(ع) برای صوت قرآن جد عزیزش دلتنگ می شد، به علی می فرمود: علی جان! برایم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهره برم.

 

کلام شیرین، بیان روان، ادب بسیار در برابر پدر و مادر، اطاعت بی چون و چرا از مقام ولایت و دلدادگی به حقیقت، برگی دیگر اززندگانی زرین علی اکبر بود. این ویژگیها چون با فروتنی اوهمراه می شد، نگاه تحسین آمیز همگان را به دنبال داشت.

 

ب- در ساحل فرات

 

علی درحماسه کربلا، درخششی چشمگیر داشت و با هربار حمله خود،دهها نفر را به خاک هلاکت می انداخت. هنگامی که با 25 سوار به ساحل فرات روانه شد و برای سیصد نفر از خاندان، عیال و اصحاب امام حسین(ع)آب آورد، بسیاری از مسوولان و سرپرستان حفاظت ازفرات را از دم تیغ خود گذراند و پشت دشمن را به لرزه درآورد.

 

عمویش ابوالفضل(ع) که خود در دلاوری و بی باکی و شجاعت و شهامت،زبانزد همگان بود، به خاطر چنین صفات تابناک، علی را بسیاراحترام می کرد.

 

قهرمانان تاریخ و دلیرمردان عرصه های نبرد، کمتر از دانش وبینش بهره دارند; زیرا در مسیر رزم و جنگ قرار داشته و فرصت نداشته و یا علاقه کمتری به درس آموزی و دانش آفرینی از خودنشان می دهند; اما علی اکبر، جوانی چند بعدی بود و سطرهای کتاب وجودش با حکمت نگاشته شده بود. چشمه های دانش و دانایی از اعماق وجودش می جوشید. در مجالس گوناگون عالمانه و اندیشمندانه لب به سخن می گشود و به دور از غرور و تکبر مردانه سخن می گفت.

 

از آنجا که از جد خود رسول خدا(ص)سخنان بسیاری روایت می کرد،به عنوان «محدث » شناخته شد.

 

افزون برصفات ظاهری و باطنی که به طور چشمگیر در وجود حضرت علی اکبر(ع) دیده می شد. کمالات و مقامات معنوی وی نیز دررتبه ای برتر از دیگران قرار داشت.

 

ماجوانان هرچند از صفات خوبی بهره مند باشیم، گاه توان تحمل سختی ها و ظرفیت رویارویی با مصایب را از دست می دهیم و سنگینی ناملایمات زندگی، تعادل رفتار و گفتارمان را می رباید.

 

علی اکبر در چنین صحنه های سخت و طاقت سوز، تنها به رضا وتسلیم الهی فکر می کرد و چنان در برابر بلاهای الهی آرام و مطمئن بود که گاه حیرت و شگفتی دیگران را برمی انگیخت. از این رو، درهنگامه دردآلود کربلا به پدر گفت : « اولسنا علی الحق » (پدرجان!)آیا ما برحق نیستیم؟

 

و چون امام فرمود: آری، گفت: در این هنگام، باکی از مرگ نداریم.

 

این روحیه قوی و صفات شایسته، چنان ابهت و عظمت به علی اکبرداده بود که افزون بردوستان، دشمنان آگاه نیز به برتری هایش اعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف می کردند. معاویه روزی ازاطرافیانش پرسید: «چه کسی در این زمان برای خلافت مسلمانان بردیگران برتری دارد و برای حکمرانی بر مردم از دیگران سزاوارتر است؟ »روباه صفتان زشت سیرت که نام و نان خود را در تملق می یافتند،به ستایش خلیفه پرداختند و او را لایق این منصب معرفی کردند.

 

معاویه گفت: نه چنین نیست :

 

« اولی الناس بهذالامر علی بن الحسین بن علی جده رسول الله وفیه شجاعه بنی هاشم و سخاه بنی امیه و رهو ثقیف. »

 

شایسته ترین افراد برای امر حکومت، علی اکبر فرزند امام حسین است که جدش رسول خدا(ص)است و جاعت بنی هاشم، سخاوت بنی امیه وزیبایی قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است.

 

فروغ چهره خوبان شعاع طلعت توست کمال حسن تو مدیون این ملاحت توست به خلق و خلق رسول و به منطق نبوی فزون تر از همه کس در جهان شباهت توست به پیکر تو مجسم لطافت روح است عجب بود که در این خاکدانه قامت توست نگار مهر تو غارتگر دل پدر است عیان به چشم سیاهت غم شهادت توست.

http://www.khouzestan.beest.ir/?q=node/2666

 

 

نخستین شهید هاشمیان

در روز عاشورا پس از شهادت یاران امام، اولین کسى که اجازه میدان طلبید تا جان را فداى دین کند، حضرت علی اکبر(علیه السلام) بود. اگر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولى از ایثار و روحیه جانبازى او جز این انتظار نبود.

نخستین شهید بنی هاشم

 

در روز عاشورا پس از شهادت یاران امام، اولین کسى که اجازه میدان طلبید تا جان را فداى دین کند، حضرت علی اکبر(علیه السلام) بود. اگر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولى از ایثار و روحیه جانبازى او جز این انتظار نبود.

 

وی نخستین شهید بنی هاشم در روز عاشورا بود و در زیارت شهدای معروفه نیز آمده است:السَّلامُ علیکَ یا اوّل قتیل مِن نَسل خَیْر سلیل.

 

در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری آمده است: اباعبدالله الحسین(علیه السلام) هنگامی که علی اکبر(علیه السلام) را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب کرد و فرمود:

 

« یا قوم، هولاءِ قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله....... ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، که شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (صلی الله علیه وآله) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(صلی الله علیه وآله) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می کردیم. »

 

با این که حضرت علی اکبر(علیه السلام) به سه طایفه معروف عرب پیوند و خویشاوندی داشته است، با این حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهیان یزید، هیچ اشاره ای به انتسابش به بنی امیه و ثقیف نکرد، بلکه هاشمی بودن و انتساب به اهل بیت(علیه السلام) را افتخار خویش دانست

نزدیکترین شهید به امام شهید

 

حضرت على اکبر (علیه السلام)، نزدیکترین شهیدى است که با امام حسین(علیه السلام) دفن شده است. مدفن او پایین پاى ضریح مقدس اباعبد الله الحسین(علیه السلام) در کربلای معلّی قرار دارد و در سلام زیارت عاشورا منظور از «... وعلی علی ابن الحسین» حضرت علی اکبر(علیه السلام) است.

 

رجز هاشمی در مقابله با دشمن

 

با این که حضرت علی اکبر(علیه السلام) به سه طایفه معروف عرب پیوند و خویشاوندی داشته است، با این حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهیان یزید، هیچ اشاره ای به انتسابش به بنی امیه و ثقیف نکرد، بلکه هاشمی بودن و انتساب به اهل بیت(علیه السلام) را افتخار خویش دانست و در رجزی چنین سرود:

 

أنا عَلی بن الحسین بن عَلی

 

نحن بیت الله آولی یا لنبیّ

 

أضربکَم با لسّیف حتّی یَنثنی

 

ضَربَ غُلامٍ هاشمیّ عَلَویّ

 

وَ لا یَزالُ الْیَومَ اَحْمی عَن أبی

 

تَاللهِ لا یَحکُمُ فینا ابنُ الدّعی

 

حضرت علی اکبر(علیه السلام) در نبرد روز عاشورا 200 تن از سپاه عمرسعد را در دو مرحله به هلاکت رسانید و سرانجام «مرّه بن منقذ عبدی» بر فرق مبارکش ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود.

 

آنگاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا کرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوک نیزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند.

 

امام حسین(علیه السلام) در شهادتش بسیار اندوهناک و متأثر گردید و در فراقش فراوان گریست و هنگامی که سر خونین اش را در بغل گرفت، فرمود: «ولدی علی عَلَی الدّنیا بعدک العفا». فرزندم علی، دیگر بعد از تو اف بر این دنیا...

 

حضرت على اکبر (علیه السلام)، نزدیکترین شهیدى است که با امام حسین(علیه السلام) دفن شده است. مدفن او پایین پاى ضریح مقدس اباعبد الله الحسین(علیه السلام) در کربلای معلّی قرار دارد و در سلام زیارت عاشورا منظور از «... وعلی علی ابن الحسین» حضرت علی اکبر(علیه السلام) است

مصیبتی عظیم برای امام

 

علامه مجلسی در بحار می فرماید: عظمت مصیبت از نفرین سیدالشهداء معلوم می شود، با این که پیامبران و امامان زود به زود نفرین نمی کردند. اما وقتی که علی اکبر(علیه السلام)  به طرف میدان حرکت کرد، (صاحَ الحُسین بِعُمَرِ ابنِ سَعد) امام به روی عمر سعد فریاد کشید: (مالَک) چه می کنی؟ (قَطِعَ الله رَحِمَک) خدا رَحِم تو را قطع کند، (وَ لابارِکَ اللهُ لکَ فی أمرِک) زندگیت برایت مبارک نباشد، (وَ صَلَّتَ عَلَیکَ مَن یَضبَعُکَ بَعدی عَلی فِراشِک) به تو نفرین می کنم که در رختخوابت سرت را از بدنت، کسی که خدا او را به تو مسلط می کند، قطع کند، (کَما قَطِعتَ رَحِمی) چنان چه رَحِم مرا قطع کردی، (وَ لَم تَحفَظ قَرابَتی مِن رَسولِ الله) نزدیکی مرا به رسول خدا حفظ نکردی.

 

شدت علاقه امام به علی اکبر

 

شیخ جعفر شوشتری آن مجتهد و مرجع بزرگ نوشته است: امام حسین(علیه السلام) در مصیبت علی اکبر(علیه السلام)  سه بار به حال احتضار و مشرف به مرگ شد:

 

اول: وقتی دید علی اکبر(علیه السلام) آماده رفتن به میدان است.

 

 دوم: وقتی برگشت و از حضرت طلب آب کرد، او را به سینه گرفت و از شدت غصه و اندوه که نمی توانست آب برای او آماده کند، حالت احتضار به او دست داد.

 

سوم: وقتی علی اکبر(علیه السلام) از اسب افتاد و پدر را صدا زد، که سکینه کبری می گوید: (لَمّا سَمِعَ أبی صوتاً وَلَدِه نَظَرتُ إلَیه) وقتی صدای اکبر (علیه السلام) را شنید، من پدر را نگاه کردم، (فَرَأیتُهُ قَد أشرَفَ عَلَی الموت) دیدم مشرف به مرگ شده است. (وَ عَناهُ تَدورانِ کَالمُحتًضَر) دو چشمش مثل آدم محتضر می گردد، (وَ جَعَلَ یَنظُرُ الأطرافَ الخِیمَة) اطراف خیمه را نگاه می کند، نزدیک است روح از بدنش برود. (وَ صاحَ مِن وَسَطِ الخِیمَة) وسط خیمه فریاد زد: (وَلَدی قَتَلَ الله مَن قَتَلوک).

http://aaliaakbaar.blogfa.com/post/12

 

 

حضرت علی اکبر و روز جوان از منظر بزرگان

 

اللهم اشهدعلی هولاء القوم فقد برز علیهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک » خدایا شاهد باش بر این قوم به سوی آنها آشکار می شود پسری که شبیه ترین فرد از نظر ظاهر و اخلاق و گفتار به پیامبر(ص) است.

 

درنظربگیریم که خلقت پیامبر هیچ نقصی نداشته و حضرت علی اکبر(ع) شبیه ترین فرد به پیامبر(ص) بوده پیغمبری که قرآن درمورد اخلاق ایشان فرموده:

 

انک لعلی خلق عظیم حضرت علی اکبر(ع) از نظراخلاق هم شبیه ترین فرد به پیامبر(ص) بوده است از نظرمنطق هم شبیه ترین فرد به پیامبر(ص) بوده گفتار پیامبر به فرموده ی قرآن آزروی هوای نفس نبوده امام حسین در وصف علی اکبر فرمود: علی اکبرشبیه ترین فرد از نظر گفتار به پیامبر است یعنی ماینطق علی الهوی (بدون هوای نفس)است و در ادامه فرمود: وکنااذاشفقناالی بنیک نظرنا الی وجهه خدا این پسر را با این ویژگی به میدان می فرستم هر گاه دلمان برای پیامبر تنگ می شد به جمال اونگاه می کردیم.

 

علی رغم اینکه بر امام حسین(ع) بسیار سخت گذشت امام حتی یک کلمه نمی گوید که عدم رضایت بر خداوند را برساند طبق آیه قرآن معصوم هم احساس دارد چرا که می فرماید:

 

انابشر مثلکم یوحی الی پیامبرفرمودمن هم بشری مثل شما هستم پس امام حسین(ع)نیز احساس دارد ولی چون می داند رضای خدا در این بوده ناراضی نیست.

 

حضرت علی اکبر(ع) اولین شهید بنی هاشم در صحنه ی کربلا بود. حضرت علی اکبر(ع)چنان مقام ویژه ای نزد امام حسین (ع) داشت که هیچ گاه نفرین نکرده بودبعد از شهادت حضرت علی اکبر(ع) بر لشکریان یزید نفرین کرد و فرمود:

 

قطع الله رحمک و نفرین کرد که خدا عمرسعد را مقطوع النسل کند که مقطوع النسل هم شد از حضرت علی اکبر(ع) الگو بگیریم جوان باید گفتار و رفتار و اخلاقی شبیه حضرت علی اکبر(ع) داشته باشد حضرت علی اکبر(ع) از نظر شجاعت بی نظیر بود و شهادت را سعادت می دانست و از مرگ هراسی نداشت و امام حسین(ع)فرمود: لااری الموت الا سعاده والحیاه مع الظالمین الابرما(من مرگ راجزسعادت نمی بینم و حیات با ظالمین را جز ذلت نمی بینم )

 

روزی معاویه در جمعی نشسته بود و پرسید چه کسی به خلافت برازنده تر است گفتند معاویه بن ابوسفیان معاویه گفت: ای دغل بازان چاپلوس خودتان می دانید که دروغ می گویید بما اولی الناس بهذا الامر علی بن الحسین بن علی جده رسول الله (شایسته ترین فردبرای خلافت علی بن الحسین بن علی (علی اکبر)که جد او رسول الله است می باشد)در ادامه سخنش معاویه گفت:

 

و فیه شجاعه بنی هاشم و سخاه بنی امیه و... ثقیف (شجاعت بنی هاشم و سخاوت بنی امیه و خوش رویی قبیله ثقیف را دارد).

 

در وصف فضایل حضرت علی اکبر(ع)همین بس که دشمنان مدحش کردند چه رسد به دوستان.

 

جوان از منظر رهبر انقلاب وصیه ی من به شما جوانان عزیز –چه دختران و چه پسران- همین است. شما در صحنه ی فعالیت های جوانانه، فعالیت علمی، فعالیت تحصیلی، فعالیت تحقیقی، فعالیت سیاسی، فعالیتهای اجتماعی گوناگون، کار فرهنگی، مطبوعاتی، هنری، ورزشی و امثال اینها با همه ی نشاط و با همه ی قدرت حضور داشته باشید و طهارت، تقوا، ایمان، اخلاص و صفایتان را -که حقا و انصافا در بین جوانان دنیا، شما از این جهات نمونه اید حفظ کنید. اگر این تلاش مؤمنانه و مخلصانه و باصفا، در بین بخصوص جوانان ما و در بین بقیه ی آحاد ملت هم –هرکدام به سهم خودشان- وجود داشته باشد استکبار در مبارزه ی خود با ملت ایران قطعا و یقینا، نه یکبار، بلکه بارها به زانو درخواهد آمد و شکست خواهد خورد.

 

توقع از جوانان

 

آنچه که ما امروز ازجوانان انتظار داریم؛ عینا همان چیزی است که در روز اول انقلاب و قبل از انقلاب از جوانان انتظارداشتیم. ما از جوان می خواهیم که در عین پاکی و پارسایی و دین داری، با نشاط باشد، پرشور باشد، اهل ابتکار باشد، خلاق باشد، کار کند و از تنبلی بپرهیزند، تقوا را برای خودش شعار قرار بدهد، واقعا دنبال تقوا باشد.

http://shahsavari121.blogfa.com/post-1269.aspx

 

 

در رثای حضرت علی اکبر(ع)

حضرت علی اکبر(ع) فرزند امام حسین(ع) است و براساس اقوال تاریخی ایشان شبیه ترین مرد به جد بزرگوارش حضرت رسول اکرم(ص) بوده است.

به گزارش خبرنگار ویژه نامه محّرم باشگاه خبرنگاران، حضرت علی اکبر(ع) فرزن برومند و رشید امام حسین(ع) است که ایشان را از لحاظ چهره و خلق و خو شبیه ترین فرد به پیامبر(ص) دانسته اند، حضرت از پدر اجازه میدان گرفت و بعد از به هلاکت رساندن شمار بسیاری از سپاه کفر با لب تشنه به ملکوت جاویدان الهی پر کشید.

 

شعر زیر در رثای ایشان سروده شده که از نظر شما می گذرد.

 

برای حضرت علی اکبر(ع)

 

پیکرت مانند تسبیحی است که از هم وا شده

 

 تیغ و تیر و نیزه روی بیت بیتت جا شده

 

 طعنه و زخم زبان قد تو را خم کرده است

 

 قد تو حالا شبیه مادرم زهرا شده ...

 

 آن قدر روی تنت شمشیر و نیزه تاخته...

 

 قد تو رعنای من، رعناتر از طوبی شده

 

 مادری پهلو شکسته رو به رویت آمده

 

 کوچه، سیلی، میخ در معنا شده

 

 واژه های بر زبانم کمتر از حد توأند

 

 برکهٔ شعرم به شوق نام تو دریا شده

 

شاعر: سیدعلی محمد نقیب

http://www.yjc.ir/fa/news/4171515/%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%AB%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1%D8%B9

 

 

پیغمبر کربلا/شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام+تصویرسازی و دانلود

عاشورا نه فقط روزی برای عزاداری است بلکه فرهنگی است که با تدبر و مطالعه بیشتر در زوایای آن می توان زمینه ساز حرکت های عمیقی بود. در این بخش قصد داریم در روزهای عزاداری محرم و صفر به ذکر یکی از شهدای گرانقدر کربلا بپردازیم.

گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،  کنيه «علي اکبر» را «ابوالحسن» دانسته‌اند؛(1) ابوالحسن علي اکبر، در يازدهم ماه شعبان سال سي و سه هجري ولادت يافت. در حادثه کربلا حدود بيست و هفت سال داشت.(2) اين نقل با سخن «ابن ادريس» و نقل دانشمندان تاريخ‌نگار و نسب‌شناس همخواني دارد. آنان گفته‌اند:

«علي بن الحسين عليه السلام در اوائل خلافت عثمان بن عفان به دنيا آمده و از جد بزرگوارش حضرت علي بن ابيطالب(عليه السلام) نقل حديث فرموده است.»(3)

در بين علماي اهل نسب و تاريخ مشهور از وي با لقب اکبر و بزرگترين فرزند امام حسين (عليه السلام) گزارش نموده‌اند.(4) ولي برخي علماي شيعه وي را کوچکتر از امام سجاد(عليه السلام) دانسته‌اند(5) که اين نظر توسط مرحوم تستري مورد نقد واقع شده است.(6)

مادر آن بزرگوار را «ليلا» دانسته‌اند. پدر ليلا، «ابي مرّة» بوده که او خود پسر «عروة بن مسعود ثقفي» است. (7) «عروة بن مسعود» يکي از بزرگان در قومش بوده(8) و او را شبيه‌ترين مردم به حضرت عيسي عليه السلام دانسته‌اند.(9) مادر ليلا، «ميمونة» دختر «ابي‌سفيان» پسر «حرب» پسر «اميّه» مي‌باشد.(10) از امام رضا(عليه السلام) نقل شده که علي اکبر، کنيزي را به همسري برگزيده بود.(11)

 

ويژگي‌هاي علي اکبر(عليه السلام)

به شهادت و اقرار امام حسين (عليه السلام)، علي اکبر (عليه السلام) آينه تمام‌نماي ظاهر و باطن رسول الله (صلي الله عليه و آله) بوده است.(12) بنابراين، او بسيار خوش‌چهره و خوش خُلق بوده است.(13)

درباره دوران کودکي علي اکبر، روايتي نقل شده که گوياي اعجاز و کرامت و تربيت او در دامان حسين بن علي (عليهماالسلام) است. در کتاب «ضياء العالمين» از «زفير بن يحيي» و او از «کثير بن شاذان» گزارش کرده که گفت: «خودم شاهد بودم که علي اکبر در غير فصل مناسب، از پدر بزرگوارش انگور طلب کرد. ناگاه امام حسين(عليه السلام) با دست به کناره ديوار مسجد زد که انگور و موزي از آن خارج شد. پس فرزند خود را از آن خورانيده و فرمود: «ما عندالله لاوليائه اکثر؛ از آنچه نزد خداي تعالي است به اوليائش بيشتر مي‌رسد.»(14)

«ابوالفرج اصفهاني» از مغيره نقل کرده که روزي معاويه از اطرافيان خود پرسيد: «به نظر شما چه کسي سزاوار خلافت است؟» اطرافيان در پاسخ گفتند: «خود شما.» او گفت: «نه، به اعتقاد من سزاوارترين کس بر خلافت علي بن الحسين است؛ هم او که آينه‌ي جدش رسول خدا و داراي صفات ممتازي چون شجاعت بني‌هاشم و سخاوت بني‌اميه، زيبايي چهره و فخر و فخامت ثقيف است.» آري، دشمني چون معاويه، علي اکبر را اينگونه وصف مي‌کند!(15)

 

حق از ديدگاه علي اکبر عليه السلام

ابي مخنف از عقبة بن سَمْعان گزارش کرده، کاروان حسيني به «قصر بني مقاتل» رسيده بود، در آخر شب ناگاه امام جوانانش را فراخواند و فرمان حرکت داد. کاروان در شب آرام آرام سير مي‌کرد. زمزمه آرام امام در حالي که کلمات«انّا لله و انّا اليه راجعون و الحمدلله ربّ العالمين» را تکرار مي‌فرمود، به گوش مي‌رسيد. اين عبارت بيانگر واپسين روزهاي عمر امام بود. علي اکبر از آن حضرت علت انتخاب آن گفتار را سؤال کرد. گفت و گوي امام با او و پرسش‌هاي ديگر او چنين است:

پسرم! مرا خواب ربود و چشمم گرم شد، ناگاه شنيدم سواري مي‌گويد: اين قوم حرکت مي‌نمايد و مرگ، آنها را تعقيب مي‌کند، از اين گفتار فهميدم که مرگ ما فراخواهد رسيد. علي اکبر گفت: پدر جان! خداوند بر شما بدي نبيند، مگر ما بر حق نيستيم؟ امام فرمود: آري، به حق آن کسي که همه بندگان به سوي او باز مي‌گردند.

با شنيدن اين کلام امام، علي اکبر گفت: اي پدر! در هنگامي که بر حق استوار باشيم از مرگ ابائي ندارم. امام در حق علي دعاي خير فرمود: خداوند بهترين اجر و پاداش فرزندي را از جانب پدر به فرزند خويش به تو عنايت فرمايد.»(16)

برای دانلود با کیفیت بالا روی عکس کلیک کنید

 

حرکت علي اکبر(عليه السلام) به سوي ميدان

از زيارات ناحيه مقدسه اينگونه برمي‌آيد که «علي اکبر» (عليه السلام) نخستين ياور امام از اهل بيت رسالت است که عازم ميدان رزم شده است. چنانچه در آن زيارت اينگونه آمده است: «السلام عليک يا اوّل قتيلٍ، من نسل خير سليلٍ من سلالة ابراهيم(17)؛ سلام بر تو، اي اول کشته از نسل بهترين دودمان ابراهيم خليل.»

علاوه بر زيارت ناحيه مقدسه، ابوالفرج اصفهاني نيز پس از ياران امام حسين(عليه السلام) اولين شهيد را علي اکبر (عليه السلام) دانسته است.(18)

پس از ظهر بود که با شهادت ياران امام حسين (عليه السلام) علي اکبر با همگان وداع کرد. در اين هنگام اهل حرم و همه بستگان، دور تا دور او را گرفته مي‌گفتند: «اِرحَم غُربَتَنا لا طاقَةَ لَنا عَلي فِراقِکَ؛ به غربت ما رحم کنيد، ما تحمل و فراق و دوري تو را نداريم.»

حضرت علي اکبر مي‌ديد چگونه امام زمان او از هر طرف تحت فشار قرار گرفته است و دشمنان براي ريختن خون پاک او اجتماع کرده‌اند؛ بدين سبب به زن‌ها و گفته‌هايشان چندان توجهي نداشت. آخرالامر به خدمت پدر بزرگوار رسيد و اجازه ميدان خواست و بر اسبي که «لاحق» ناميده مي‌شد و متعلق به امام بود سوار شد.(19) آن اسب را برخي «ذوالجناح» نيز ناميده‌اند.(20)

 

حمايت علي اکبر از امام

در روز عاشورا هنگامي که علي اکبر وارد ميدان کربلا شد. مردي فرياد برآورد: «اي علي! تو با اميرالمؤمنين (يزيد) نسبت خويشاوندي داري و ما قصد ملاحظه و مراعات حال خويشان او را داريم، اگر بخواهيد شما را امان مي‌دهيم.» آن حضرت در پاسخ فرمودند: «اِنَّ قَرابَةَ رَسولِ اللهِ اَحَقُّ اَنْ تُرعي(21)؛ مرآعات خويشاوندي رسول خدا به حقيقت نزديک‌تر است.»

 

شعار حماسي علي اکبر عليه السلام

پس از آن که علي اکبر (عليه السلام) امان‌نامه سپاه ابن سعد را با بي‌اعتنايي رد کرد، حملات پي در پي خود به آن قوم را با اين شعار آغاز کرد:

«انا علي بن الحسين بن عليّ                               نحن و بيت الله اولي بالنّبي

  تالله لايحکم فينا ابن الدّعي                                اضرب بالسّيف اُحامي عن ابي

                                ضرب غلامٍ هاشميٍّ قرشي؛(22)

من علي فرزند حسين، فرزند علي هستم، به خانه خدا (کعبه) قسم، ما به پيامبر سزاوارتريم؛ سوگند به خداوند اين زنازاده نمي‌تواند بر ما حکم راند، با شمشير شما را مي‌کشم و از پدرم حمايت مي‌کنم؛

آن هم شمشير زدن نوجواني از تبار هاشم و قريش.»

 

درسي که مي‌توان گرفت

در شعارهاي حماسي علي اکبر، نکاتي چند نهفته است:

1. او نخست خود را معرفي فرموده است؛

2. پيوند با پيامبر را بر خود اولي ديده تا پاسخي به امان آورندگان باشد؛

3. آن حرامزاده (ابن زياد) را زشت شمرده است؛

4. اعلام مي‌کند که هرگز تحت فرمان ابن زياد نخواهد رفت؛

5. اعلام مي‌کند که با ابن زياد جنگ و جهاد خواهد کرد؛

6. اعلام مي‌کند که از پدرش حمايت خواهد کرد؛

7. فخر خود را انتساب به پيامبر، قبيله بني‌هاشم و قريش دانسته تا حساب خود را از بني‌اميه جدا سازد.

علي اکبر (عليه‌السلام) پس از ديدار با امام، براي حمله دوم وارد رزمگاه شده و اينگونه شعار حماسي خود را فراخواند:

«الحرب قد بانت لها الحقائق            و ظهرت من بعدها مصادق

  والله ربّ العرش لا نفارق                       جموعکم او تغمد البوارق(23)؛

در اين جنگ، حقايق و تعصبات جاهلي آشکارا شد، و پس از آن افراد صادق، شناخته شدند؛ به خدا - پروردگار عرش - سوگند، شما را رها نکنيم تا شمشيرها در نيام شوند.»

 

سخن امام حسين درباره حضرت علي اکبر(عليهماالسلام)

امام حسين(عليه السلام) نظاره‌گر حماسه‌سازي علي اکبر بود که ناگاه منقلب شد و اشک از چشمان مبارکش سرازير شد.(24) امام فرياد برآورد: «يابن سعد، قطع الله رحمک کما قطعت رحمي و لم تحفظني في رسول الله (صلي الله عليه و آله)(25)؛ اي ابن سعد! خداوند نسل تو را قطع کند، همانگونه که تو نسل مرا قطع کردي و خويشاوندي مرا با رسول الله (صلي الله عليه و آله) مراعات نکردي، خداوند کسي را بر تو مسلط کند تا سرت را در بسترت از تن جدا سازد.»(26)

سپس امام حسين(عليه السلام) محاسن شريفش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: «اللهم اشهد علي هؤلاء فقد برز اليهم اشبه النّاس برسولک محمّد خَلقاً و خُلقاً و منطقاً(27)؛ پروردگارا! تو را بر اين قوم شاهد مي‌گيرم، در برابر اينها شخصي به رزم آمده که او شبيه‌ترين مردم در خلقت ظاهري و اخلاق باطني و گفتار به رسول تو – محمد صلي الله عليه و آله – است.»

ديگر اين که فرمود: «و کُنّا اِذا اشتقنا الي رُؤيةِ نَبيّکِ نَظرنا اِليهِ(28)؛ آري (پروردگارا) هرگاه ما شيفته ديار (جمال) پيامبر تو بويدم، به او (علي اکبر) نظر مي‌انداختيم.»

همچنين امام فرمود: «خداوندا! برکات زمين را از آنها منع کن و بين آنها تفرقه بينداز، و آنها را سخت از هم جدا کن و در فرقه‌هاي مختلف قرارشان ده،(29)  هرگز واليان و سردمداران را از آنان خشنود مساز، در واقع آنها ما را دعوت کردند تا ياري کنند، سپس با ما دشمني کردند و به جنگ ما در آمدند.»

سپس امام اين آيه را تلاوت کرد: «إنّ الله اصطفي آدم و نوحاً و آل إبراهيم و آل عمران علي العالمين . ذرّيّةً بعضها من بعضٍ والله سميعٌ عليمٌ(30)؛ خداوند، آدم، نوح، آل ابراهيم، و آل عمران را بر جهانيان برگزيد، نژادي را از ديگر نژاد، البته خداوند شنوا و عالم است.»(31)

در سخن امام حسين(عليه السلام) تنها سيماي زيباي علي اکبر مورد توجه نيست؛ بلکه اخلاق و گفتار او که از همه شبيه‌تر به رسول گرامي بود، مدنظر است. سخن امام، نوعي شهادت به عصمت علي اکبر نيز هست. امتياز هر انساني بسته به کمالات ظاهري و باطني اوست. درجه پيشرفت انسان در رفتار، گفتار، منطق و اخلاق او معرف نزديک بودن او به خداي تعالي است. امام فرزند خود را شبيه‌ترين خلق خدا به رسول خدا که والاترين مخلوق خداوند است، معرفي کرد.

 

نخستين جهاد علي اکبر(عليه السلام)

فرزند حسين در حمله نخست به سپاه دشمن گاه به جناح راست و گاه چپ و گاه به قلب سپاه کوفه حمله مي‌برد. هيچ گروهي تاب مقاومتش را نداشت. گفته‌اند در اين درگيري صد و بيست سوار را به خاک انداخت. ديگر تشنگي توان او را برده بود. براي تجديد قوا به سوي پدر بازگشت تا از ديدار آن حضرت بهره‌اي گيرد و از تشنگي خود، پدر را با خبر سازد.

امام به محض اطلاع از وضعيت علي، به گريه افتاد و فرمود: «زبانت را بياور و سپس زبان علي را مکيد [ممکن است كه امام با اين كار مي‌خواستند به فرزندش بفهماند که؛ علي جان لب‌هاي بابايت نيز خشکيده است و تشنه است] و سپس نگين انگشترش را به علي داد و فرمود: «اين نگين را بگير و در دهانت بگذار، اميدوارم به زودي جدت را ملاقات کني و آن حضرت شما را به کاسه‌اي سيراب خواهد فرمود که بعد از آن هرگز تشنگي نباشد.»(32)

 

امام جان‌نثاري و گذشت علي در راه ولايت را بي پاداش ننهاد و زبان در دهان او نهاد. اين بدان سبب بود که علي از شيره جان مقام ولايت بنوشد تا از علم الهي آن ولي خدا بهره‌مند شود؛ در گذشته پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) زبان در دهان امام علي عليه السلام نهاد و اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «هزار باب علم بر من گشوده شد که از هر بابي، هزار باب ديگر را يکجا دريافت کردم»(33) ترديدي نيست که علم الهي(لدني) با علوم رسمي فرق دارد و راه دستيابي به آن بسته به خواست اولياي الهي است.

 

دومين جهاد علي اکبر

علي بن الحسين (عليه السلام) امام را زيارت کرد و با خوشحالي و خرسندي فراوان از بشارت امام به ملاقات با پيامبر، به ميدان بازگشت. در اين مرتبه نيز، علي با همان قوت اولين حمله با اهل کوفه پيکار کرد. گرد و غبار همه جا را فرا گرفته بود؛ مردم درمانده شده بودند. آيا علي مرتضي (عليه السلام) نيست که بار ديگر به ميدان رزم آمده است؟ تعداد کشتگان اهل کوفه لحظه به لحظه بيشتر مي‌شود. گويند در اين حمله «علي» حدود دويست نفر از اهل کوفه را به خاک انداخت.(34) با اين همه، اهل کوفه چندان رغبتي در قتل علي اکبر از خود نشان نمي‌دادند.(35)

 

شهادت علي اکبر عليه السلام

هنگامي که علي اکبر با آن حملات شجاعانه بر دشمن مي‌تاخت، ناگاه چشم «مُرّةُ بن مُنقذ عبدي» به جناب علي افتاد؛ او گفت: «گناهان عرب به گردن من باشد اگر پدرش را به عزاي او ننشانم.»(36) ناگهان «مُرة بنُ مُنقذ بن نعمان عبدي» شمشيري بر فرق علي زد. علي از آن ضربه بي تاب شد. ديگران نيز بر او حمله‌ور شدند و با شمشير او را قطعه قطعه کردند.(37)

«علي» دست به يال اسب خويش انداخت تا از آن معرکه او را بيرون کشد.(38) آن قوم از هر طرف آن سلاله زهرا (عليهاالسلام) را زخمي مي‌زدند. هنوز رمقي در تن داشت که فرياد برداشت: «يا أبتاه! عليک منّي السّلام هذا جدي رسول الله يقرئک السلام و يقول: عجّل القدوم إلينا و شهق شهقةً فارق الدنيا(39)؛ اي پدر! سلام بر تو باد، اين جدم رسول خداست، او به جامي لبريز مرا سيراب کرد، او همي گويد: به سوي ما شتاب کن، و سپس نفسي کشيد و به ديدار باقي شتافت.»

 

پس از شهادت علي اکبر

پس از سلام علي بود که امام به بالين فرزند خود آمد. گفته‌اند: «وَ اَنکبَ عليهِ و اَصفا خَدَّهُ عَلي خَدِّهِ؛ و خود را روي علي انداخت و گونه بر گونه فرزند نهاد.»(40) بدن قطعه قطعه شده‌ي علي، چنان امام را متأثر ساخت که آن قوم را نفرين کرد: «قتل الله قوماً قتلوک(41)؛ خداوند بکشد قومي که تو را کشت.» سپس فرمود: «يا بنيّ ما اجراهم علي الرّحمن و علي انتهاک حرمة الرّسول؛ اي پسرم! اينها نسبت به خدا چه گستاخ و بي شرم‌اند و هتک حريم رسول خدا مي‌کنند.»

در آن حال اشک از چشمان مبارک امام سرازير شد و فرمود: «علي الدّنيا بعدک العفا؛ پس از تو اي پسرم! افّ بر اين دنيا باد.»(42) و نيز فرمود: «يعزّ علي جدّک و ابيک ان تدعوهم فلا يجيبوک، تستغيث بهم فلا يغيثوک؛ بر جد و پدرت گران است که تو آنها را بخواني، ولي آنها تو را پاسخ نگويند، و به آنها پناه بري ولي پناهي ندهند.»(43)

 

پاشيدن خون علي به آسمان

سپس امام مشتي از خون پاک علي را بر گرفت و به طرف آسمان پاشيد. قطره‌اي از آن روي زمين نريخت؛(44) در زيارت صحيح السندي که امام صادق (عليه السلام) به ابوحمزه ثمالي آموخته‌اند، اينگونه آمده است:

بِابي انتَ و امّي من مذبوح و مقتولٍ من غير جرم، و بابي انت و امّي دمک المرتقي به الي حبيب الله، بالبي انت و امّي من مقدّمٍ بين يدي ابيک يحتسبک و يبکي عليک، محرقاً عليک قلبه، يرفع دمک بکفّه الي عنان السّماء لا ترجع منه قطرةٌ، و لا تسکن عليک من ابيک زفرةٌ(45)؛

پدر و مادرم فداي آن سر ببريده که بدون هيچ جرم و گناه کشته شد. پدر و مادرم فداي خون بالا رونده تو، به سوي حبيب خدا، پدر و مادرم به فداي تو، اي کسي که از پدرت پيشي گرفتي در حالي که او تو را به شمار آورد و بر تو بگريست. دل او به سبب مصيبت تو آتش گرفت و خونت را به آسمان مي‌پاشيد، به گونه‌اي که قطره‌اي از آن بازنگشت، و آه پدرت بر مصيبت تو هرگز آرام نگرفت.

http://www.yjc.ir/fa/news/4172022/%D9%BE%DB%8C%D8%BA%D9%85%D8%A8%D8%B1-%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D9%88-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF

 

 

متن روضه حضرت آیت الله خامنه‌ای برای حضرت علی اکبر

تقي دژاکام در وبلاگ اب و اتش نوشت:همه حوادث عاشورا، گریه آور و دردناک است. هر بخشی را شما بگیرید از ساعتی که وارد کربلا شدند، صحبت امام حسین، حرف او، خطبه او، شعر خواندن او، خبر مرگ دادن او، صحبت کردن با خواهر، با برادرها، با عزیزان، همه اینها مصیبت است ...

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ، همه حوادث عاشورا، گریه آور و دردناک است. هر بخشی را شما بگیرید از ساعتی که وارد کربلا شدند، صحبت امام حسین، حرف او، خطبه او، شعر خواندن او، خبر مرگ دادن او، صحبت کردن با خواهر، با برادرها، با عزیزان، همه اینها مصیبت است تا برسد به شب عاشورا و روز عاشورا، ظهر عاشورا و عصر عاشورا. یک گوشه‌ای از آنها را من حالا عرض می‌کنم.

 

این روزها، روزهای روضه و گریه است؛ شما هم همه جا می‌شنوید، بنده هم برای اینکه در این میهمانی عظیم حسینی، مختصری خودم را وارد کرده باشم این چند کلمه را عرض می‌کنم.

 

فکر کردم که چون این ملت ما خیلی جوان در راه خدا داده است، شاید توی این جمعیت [نماز جمعه تهران] هزارها نفر هستند که جوانهاشان را از دست داده‌اند، فکر کردم از جوانهای امام حسین چند کلمه‌ای من عرض کنم.

 

خب ما به همه می‌گوییم که متنی، روضه بخوانید. بنده می‌خواهم متن کتاب لهوف ِ ابن طاووس را برایتان بخوانم تا ببینیم روضه متنی چه جوری است. بعضی می‌گویند نمی‌شود همان را که در کتاب نوشته آدم بخواند؛ باید بپرورانیم، بسازیم. خب حالا آن هم گاهی اشکالی ندارد. ما حالا از روی کتاب چند کلمه‌ای می‌خوانیم.

 

این کتاب لهوف ِ ابن طاووس است. علی بن طاووس از علمای بزرگ شیعه در قرن ششم -پانصد و خرده‌ای هجری- است. خانواده علم‌اند، خانواده دینند. همه‌شان - یا خیلی‌شان- خوبند، بخصوص این دو برادر: علی بن موسی بن جعفر بن طاووس و احمد بن موسی بن جعفر بن طاووس. این دو برادر از علمای بزرگ، مؤلفین بزرگ و ثقات بزرگند. این کتاب، مال سید علی بن موسی بن جعفر بن طاووس است کتاب لهوفِ معروف که در تعبیرات منبریهای ما عین عبارات این کتاب، مثل روایت خوانده می‌شود از بس متقن و مهم است. من از روی این [کتاب] می‌خوانم.

می‌گوید: فَلَمّا لَم یَبقَ مَعَهُ سِوی اَهلِ بَیتِهِ، یعنی وقتی که همه اصحاب امام حسین به شهادت رسیدند و غیر از خانواده او کسی با او باقی نماند، خَرَجَ عَلیُ بنِ الحُسَین عَلیهِ السلام، علی اکبر از خیمه‌گاه خارج شد. وَ کانَ مِن اَصبَحِ النّاسِ وَجهَاً. یعنی علی اکبر یکی از زیباترین جوانها بود. فَاستَأذَنَ اَباهُ فی القِتال. آمد پیش پدر گفت پدر! حالا اجازه بده من بروم بجنگم و جانم را قربانت کنم [گریه آقا]. فَأَذِنَ لَهُ. یعنی هیچ مقاومتی نکرد، به او اجازه داد. این دیگر اصحاب و برادرزاده و خواهرزاده نیست که امام به او بگوید: نرو! بایست! این پاره تن خود اوست، پاره جگر خود اوست، حالا که می‌خواهد برود باید امام حسین اجازه بدهد. این انفاق امام حسین است، این اسماعیل حسین است که می‌رود به میدان. فَأَذِنَ لَهُ. اجازه داد که برود. اما همین که علی اکبر راه افتاد به طرف میدان، ثَمَّ نَظَرَ اِلَیهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنهُ. یک نگاهی از روی نومیدی به قد و قامت علی اکبر انداخت. وَ اَرخی عَلَیهِ السَّلامِ عَینُهُ وَ بَکی. ثُمَّ قالَ: اَللّهُمَ اشهَد، گفت: خدایا! خودت شاهد باش، فَقَد بَرَزَ اِلَیهِم غُلامٌ اَشبَهُ النّاسِ خَلقاً وَ خُلقاً وَ مَنطِقاً بِرَسولِک. یعنی جوانی را فرستادم به جنگ و به کام مرگ که از همه مردم شبیه‌تر بود به پیغمبر، هم در چهره، هم در حرف زدن، هم در اخلاق؛ از همه جهت. به به! چه جوانی! اخلاقش هم به پیغمبر از همه شبیه‌تر است، قیافه‌اش هم به پیغمبر از همه شبیه‌تر است، حرف زدنش هم به حرف زدن پیغمبر از همه شبیه‌تر است.

 

شما ببینید امام حسین به یک چنین جوانی چقدر علاقه‌مند است؛ عشق می‌ورزد به این جوان. نه فقط به خاطر اینکه پسرش است؛ به خاطر شباهت، این جور شباهتی آن هم به پیغمبر، آن هم حسینی که تو بغل پیغمبر بزرگ شده است. خیلی علاقه دارد به این پسر، خیلی برایش سخت است رفتن این پسر به میدان جنگ.

 

بعد رفت بالاخره. حالا عبارات دیگری دارد آنها را نمی‌خوانم. نقل می‌کند مرحوم ابن طاووس که این جوان رفت به میدان جنگ و چه جور جنگید و بعد برگشت پیش پدرش و گفت: پدرجان! تشنگی دارد مرا می‌کشد؛ اگر آبی داری به من بده. حضرت هم آن جواب را بهش دادند و برگشت رفت به طرف میدان.

 

حالا از اینجا می‌خوانیم: فَقَدَّمَ نَحوَ القَوم، حضرت فرمود به او در جواب که برو بجنگ و طولی نخواهد کشید که سیراب خواهی شد، به دست جدت سیراب خواهی شد. فَرَجَعَ الی مَوقِفِ النَّضال. علی اکبر برگشت به جای جنگ، به صحنه جنگیدن. وَ قاتَلَ اَعظَمَ القِتال. این ابن طاووس هست ها! آدم ثقه‌ای است؛ این جور نیست که حالا برای گریه گرفتن به صورت مثلاً گرم کردن مجلس بخواهد حرفی بزند؛ نه. عباراتش، عبارات متقنی است. می‌گوید: قاتَلَ اَعظَمَ القِتال. بزرگترین جنگ را علی اکبر کرد. در نهایت شجاعت و شهامت جنگید. بعد از آنی که مقداری جنگید و اینها: فَرَماهُ مُنقِذِ بنِ مُرَّةِ العبدی لَعَنَهُ الله، یکی از افراد دشمن او را بِسَهمٍ، با یک تیری هدف گرفت آن حضرت را، فَصَرِعَهُ. او را از روی اسب به روی زمین انداخت با آن تیر. فَنادی یا اَبَتاهُ عَلَیکَ السَّلام. صدای جوان بلند شد: پدر! خدا حافظ! هذا جَدّی یُقرِئُکَ السَّلام. این جدّم پیغمبر است به تو سلام می‌رساند وَ یَقولُ: عَجِّلِ القُدومَ عَلَینا. می‌گوید: زود بیا فرزندم حسین! بر ما وارد شو. همین یک کلمه را علی اکبر بر زبان جاری کرد. ثُمَّ شَهِقَ شَهقَةً فَماتَ. بعد آهی کشید یا فریادی کشید و جان از بدنش بیرون رفت.

 

فَجاءَ الحُسَینُ علیه السَّلام. امام حسین تا صدای فرزند را شنید، آمد به طرف میدان جنگ؛ آنجایی که جوانش روی زمین افتاده است. حَتّی وََقَفَ عَلَیهِ. آمد تا بالای سر این جوان رسید. وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلی خَدِّهِ. صورتش را روی صورت علی اکبر گذاشت. وَ قالَ قَتَلَ الله قَوماً قَتَلوکَ ما اَجرَءَهُم عَلی الله. حضرت شروع کردند این کلمات را ... چند جمله‌ای را نقل می‌کند که حضرت صورتشان را گذاشتند روی صورت علی اکبر و این کلمات را بنا کردند گفتن.

 

قالَ الرّاوی. راوی نقل می‌کند؛ کسی که این قضایا را از نزدیک به چشم خودش دیده است و نقل کرده است می‌گوید که، وَ قالَ الرّاوی فَخَرَجَ زَینَبُ بِنتَ عَلیٍ عَلیهِ السلام. می‌گوید یک وقت دیدیم زینب از خیمه‌ها خارج شد. فَنادی یا حَبیباه! یابنَ اخاه! صدایش بلند شد: ای عزیز من! ای برادر زاده من! وَ جائَت فَأَکَّبَت عَلَیهِ. آمد خودش را انداخت روی پیکر بی جان علی اکبر. فَجاءَ الحُسَینُ عَلیهِ السَّلامُ فَأَخَذَها وَ رَدَّها اِلی النِّساء. حضرت آمدند بازوی خواهرشان را گرفتند، او را از روی جسد علی اکبر بلند کردند فرستادند پیش زنها؛ مناسب نبود توی میدان جنگ. ثُمَّ جَعَلَ اَهلِ بَیتِهِ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیهِم یَخرُجُ الرَّجُلُ مِنهُم بَعدَ الرَّجُل. آنوقت دنباله این قضیه را نقل می‌کند. البته اگر این عبارات را بخواهیم بخوانیم، واقعاً دل انسان آب می‌شود از شنیدن این کلمات.

 

من یک مطلبی به ذهنم رسید از این عبارت ابن طاووس که می‌گوید: فَأَکَّبَت عَلَیهِ. یعنی زینب که آمد - آنی که در این جمله ابن طاووس هست که از روایاتی حتماً اخبار صحیحی نقل کرده‌اند- امام حسین را نمی‌گوید خودش را انداخت روی بدن علی اکبر؛ امام حسین فقط صورتش را گذاشت روی صورت جوانش. اما آنی که خودش را انداخت روی بدن علی اکبر از روی بیتابی، او حضرت زینب کبراست.

 

من به نظرم رسید که خب، این زینب بزرگوار، این عمه سادات، این عقیله بنی هاشم، دو تا جوان خودش هم توی کربلا شهید شدند. دو پسر خودش، دو تا علی اکبر خودش هم شهید شدند؛ یکی عون و یکی محمد. بنده در هیچ کتابی، در هیچ مقتلی ندیدم که وقتی پسرهای زینب کبرا به شهادت رسیدند، زینب کبرا عکس العمل نشان داده باشد مثل اینکه فریادی کشیده باشد، صدایی بلند کرده باشد، گریه بلندی کرده باشد یا خودش را روی بدن اینها انداخته باشد.

 

این مادرهای شهدای زمان ما حقیقتاً نسخه زینب را دارند عمل می‌کنند و پیاده می‌کنند. بنده ندیدم یا کمتر دیدم مادری را، مادر دو شهید، مادر یک شهید، مادر سه شهید که وقتی انسان او را می‌بیند، احساس ضعف و عجز در او بکند. مادرها واقعاً شیرزنانی هستند که انسان می‌بیند این زینب کبرا نسخه اصلی این رفتار مادران شهدای ماست.

 

دو پسر جوانش عون و محمد شهید شدند، حضرت - حضرت زینب سلام الله علیها- عکس العملی نشان ندادند، اما دو جای دیگر - غیر از مورد پسران خودش- دارد که خودش را انداخت روی جسد شهید. یکی همین جاست که آمد بالای سر علی اکبر و بی اختیار خودش را انداخت روی بدن علی اکبر. یکی هم عصر عاشوراست [گریه آقا] ، آن وقتی که خودش را انداخت روی بدن برادرش حسین [گریه آقا]. صدایش بلند شد: یا رسول الله! هذا حسینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماء. یعنی ای پیغمبر خدا! این حسین توست، این عزیز توست، این پاره تن توست.... چه مصیبتهایی را تحمل کردند. لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.

 

پروردگارا! تو را به حسین و زینب «علیهما السلام» قسم می‌دهیم ما را جزو دوستان و یاران و دنباله روان آنها قرار بده.

 

پروردگارا! حیات ما و زندگی ما را زندگی امام حسین قرار بده.

 

این روضه را حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر عزیز انقلاب در محرم سال 1374 در نماز جمعه تهران ایراد کرده اند. برای شنیدن یا دانلود صوت این روضه خوانی به این لینک مراجعه کنید.

http://www.yjc.ir/fa/news/4175575/%D9%85%D8%AA%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%B6%D9%87-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%A2%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1

 

 

دوست دارم نام همه آنان را على بگذارم

عبدالرحمن بن محمد نقل می كند كه معاویه علیه اللعنه مروان بن حكم را حاكم مدینه قرار داد و به وى دستور داد كه به جوانان قریش جائزه‏ و سهمیه ای بدهد.

به گزارش مجله شبانه  باشگاه خبرنگاران، وبلاگ فضائل اهل بیت در آخرین نوشته خود آورده است:

 

عبدالرحمن بن محمد نقل می كند كه معاویه علیه اللعنه مروان بن حكم را حاكم مدینه قرار داد و به وى دستور داد كه به جوانان قریش جائزه‏ و سهمیه ای بدهد.

 

مروان اطاعت نمود. حضرت على بن الحسین (حضرت علی اكبر یا امام سجاد)علیهما السّلام می فرماید: هنگامى كه من نزد مروان رفتم گفت: نام تو چیست؟ گفتم: على بن الحسین گفت: نام برادرت چیست؟....

 

گفتم: على. مروان گفت: چه خبر است! على على؟ منظور پدرت چیست كه نام همه فرزندان خود را على می گذارد! سپس جائزه‏اى بمن داد و من بسوى پدرم بازگشتم و جریان را برایش شرح دادم. پدرم فرمود: واى بر پسر زن چشم آبی كه دباغ پوست است باد(یعنی مروان بن حكم )!! اگر براى من صد پسر متولد شود دوست دارم نام همه آنان را على بگذارم.

 

الكافی (ط - الإسلامیة)، ج‏6، ص: 18

 

متن عربی روایت :

 

الكافی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَرْزَمِیِّ قَالَ: اسْتَعْمَلَ مُعَاوِیَةُ مَرْوَانَ بْنَ الْحَكَمِ عَلَى الْمَدِینَةِ وَ أَمَرَهُ أَنْ یَفْرِضَ لِشَبَابِ قُرَیْشٍ فَفَرَضَ لَهُمْ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع فَأَتَیْتُهُ فَقَالَ مَا اسْمُكَ فَقُلْتُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ فَقَالَ مَا اسْمُ أَخِیكَ فَقُلْتُ عَلِیٌّ فَقَالَ عَلِیٌّ وَ عَلِیٌّ مَا یُرِیدُ أَبُوكَ أَنْ یَدَعَ أَحَداً مِنْ وُلْدِهِ إِلَّا سَمَّاهُ عَلِیّاً ثُمَّ فَرَضَ لِی فَرَجَعْتُ إِلَى أَبِی ع فَأَخْبَرْتُهُ فَقَالَ وَیْلِی عَلَى ابْنِ الزَّرْقَاءِ دَبَّاغَةِ الْأُدُمِ لَوْ وُلِدَ لِی مِائَةٌ لَأَحْبَبْتُ أَنْ لَا أُسَمِّیَ أَحَداً مِنْهُمْ إِلَّا عَلِیّاً.

http://www.yjc.ir/fa/news/4177860/%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%85-%D9%86%D8%A7%D9%85-%D9%87%D9%85%D9%87-%D8%A2%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%B9%D9%84%D9%89-%D8%A8%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1%D9%85

 

 

حضرت علی‌اکبر (ع) الگویی ارزشمند برای جوانان امروز است

 

خبرگزاری فارس: فرمانده ناحیه مقاومت بسیج سپاه حضرت ابوالفضل (ع) شهرستان آوج گفت: حضرت علی‌اکبر (ع) الگویی ارزشمند و ناب برای جوانان و نوجوانان جامعه امروزی است.

خبرگزاری فارس: حضرت علی‌اکبر (ع) الگویی ارزشمند برای جوانان امروز است

 

حسین آقا‌مرادی عصر امروز در حاشیه دیدار با تعدادی از رزمندگان شهرستان بویین‌زهرا با تبریک سالروز میلاد حضرت علی‌اکبر (ع) اظهار کرد: این جوان رشید در صحنه کربلا با رشادت و جانفشانی نشان داد که حمایت از ولایت در هر زمان واجب بوده و آحاد مسلمانان و به ویژه شیعیان باید همواره با تبعیت از ولی فقیه مقدمات اقتدار اسلامی را فراهم کرده و موجب شکست و نابودی کامل کفار شوند.

 

آقامرادی با بیان اینکه حضرت علی‌اکبر (ع) الگویی ارزشمند و کامل برای جوانان امروزی است، افزود: جوانان امروز باید با الگوگیری از منش و زندگانی این جوان مؤمن و رشید در مسیر اقتدار و عزت نظام اسلامی گام بردارند.

 

وی با بیان اینکه رزمندگان و بسیجیان در دوران جنگ تحمیلی با حضور پرشور و با اراده در جبهه‌های حق علیه باطل سبب هراس و وحشت متجاوزان شدند تصریح کرد: قدرت معنوی رزمندگان اسلام تا‌کنون عامل اصلی در پیروزی نظام اسلامی بر سلطه‌گران و زورگویان بوده است.

 

فرمانده ناحیه مقاومت بسیج سپاه حضرت ابوالفضل (ع) شهرستان آوج با اشاره به اینکه سخنان و فرمایشات معمار کبیر انقلاب اسلامی همواره پشتوانه‌ای محکم و قاطع برای ادامه حضور بسیجیان و رزمندگان در جبهه‌های نبرد بود، عنوان کرد: امام خمینی (ره) با دوراندیشی و شجاعت فراوان موجب این شدند که جوانان با امید و انگیزه دو چندان برای دفاع از کشور در برابر متجاوزان و زورگویان با یکدیگر بسیج شده و دشمنان را شکست دهند.

 

آقامرادی افزود: ملت مقتدر و عزت‌مند ایران اسلامی با پیروزی در برابر رژیم دیکتاتور و ملعون بعثی به تمام کشور‌های بیگانه در جهان فهماند که پرچم اسلام همواره بر فراز قله‌های افتخار و عزت قرار داشته و هیچ حکومتی قادر به شکست اقتدار و قدرت معنوی رزمندگان اسلام نیست.

 

وی با بیان اینکه دستاورد‌های نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در طول 33 سال گذشته بسیار گسترده و چشمگیر بوده است، تأکید کرد: مردم شهید‌پرور و مؤمن ایران اسلامی با پشتیبانی از آرمان‌ها و ارزش‌های والای امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی به دشمنان ثابت کرده‌اند که همواره حامی ولایت فقیه بوده و از هیچ کوشش و تلاشی برای اعتلای اسلام و انقلاب دریغ نمی‌کنند.

 

فرمانده ناحیه مقاومت بسیج سپاه حضرت ابوالفضل (ع) شهرستان آوج در خاتمه یادآور شد: قطعا ملت ایران اسلامی امروز با‌بصیرت، آگاهی و توانمندی در مسیر توسعه و پیشرفت نظام اسلامی در جهان گام برداشته و در این راه از هیچ یک از دشمنان و زورگویان هراس ندارد.

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910411001298

 

 

حضرت علی ‏اکبر (ع) الگوی جوانان

 

سپیده سخن

 

دیرزمانی است که جوانان کشورهای اسلامی، که از تابش وحی و زلال‏معارف ناب الهی بهره می‏برند، باشیوه‏های گوناگون و متنوع دشمن‏در راهزنی فکر و فرهنگ رو به رویند.

پیروزی انقلاب اسلامی ایران، این حساسیت ناپیدا را به صورت‏آشکار در آورد و سردمداران استکبار را به اظهار نظر شفاف‏واداشت.

امروز دشمن به خوبی دریافته است که ما جوانان با ویژگی‏هایی‏همانند آرمان خواهی، عدالت‏طلبی، عشق به باورهای آسمانی و علاقه‏به رهبران مذهبی، لشکرهایی به هم فشرده و آماده کارزاریم. ازاین رو، ایجاد تردید در باورهای آسمان زاد، تزریق فرهنگ بیگانه‏با نمایش آداب و رسوم و شیوه‏های زندگانی آنان، کوشش حساب شده‏در کنار زدن چهره‏های مورد علاقه مردم بویژه جوانان، پرورش روحیه‏ذلت و خواری در بیگانه ساختن ما با الگوهای شایسته فرهنگ اسلامی‏و ارائه الگوهای ساخته شده از آن سوی مرزها به عنوان معجزه‏آفرینان خوشبختی و سعادت و رفاه را در دستور کار خود قرار دادتا بدین وسیله دست‏یکایک ما را از دستان پرمحبت اسوه‏های صداقت‏پیشه و راستین در آورده و دل و دیده مان را از آموزه‏های ناب‏دینی تهی گرداند. غافل از آنکه نسیم سعادت بخش معارف الهی وسخنان قدسی پیشوایان محبوب ما، به سان کیمیایی گرانسنگ، دلهای‏آگاه و بیدار همگان را از غبارها پاک ساخته، آینه گونه محل‏پذیرش آفتاب هدایت می‏گرداند.

در این بخش از گفتگوی خود، دل به امواج پاک و صفات روشن وزندگی ساز اسوه‏ای ارزشمند و الگویی کم نظیر می‏سپاریم و برای‏امروز و فردای حوادث ارمغانهایی پربها نصیب خود می‏سازیم.

 

الگوی شایسته

 

ما جوانان به دنبال الگویی هستیم که نخست هم‏سن و سالمان باشدو همانند ما در توفان جوانی بوده و در نشیب و فراز حوادث حضورداشته باشد. معصوم نباشد; زیرا با ما فرق خواهد کرد و دربحرانهای اجتماعی سیاسی و حتی اقتصادی درگیر شده باشد تا به‏خوبی او را همانند خود بدانیم و از شیوه زندگانی، روش برخورداو با دیگران، چگونگی سخن گفتن، شهامت، شجاعت، دلیرمردی و بی‏باکی وی برای خود سرمشق بگیریم و او را نمونه‏ای تمام عیار برای‏امروز و فردای زندگی خود بدانیم.

دفتر زندگانی چنین الگویی را، که برخی هجده ساله و پاره‏ای‏سالهایی بیشتر دانسته‏اند، می‏گشاییم و با یکدیگر به صحیفه صفات‏و ارزشهای چشمگیر او می‏نگریم. آرام آرام با او همراه شده وبیشتر از گذشته به ناگفته‏های گفتنی‏اش که همگی برایمان مشعلی‏فروزان خواهد بود، دل می‏سپاریم.

او یازدهم شعبان سال سی و سوم هجری (۱) به دنیای پر غوغای حیات‏پاگذاشت. پدر در گوش راست او اذان گفت و دیگر گوش وی را باترنم اقامه آشنا ساخت تا از آغاز با نغمه توحید، نبوت، امامت وولایت آشنا شود و با چنین سرودهایی راه روشن رستگاری را از عمق‏جان بیابد. دیری نپایید که در هفتمین روز تولد وی، بنا به سنت‏پسندیده دینی، سرش را تراشیدند و هم وزن موهای زیبایش، به‏مستمندان چشم به راه نقره صدقه دادند.

آشفتگی اوضاع سیاسی و آتش افروزی حاکمان ستمگر آن عصر بدان‏حد بود که نام «علی‏» جرمی نابخشودنی حساب می‏شد و برزبان‏راندن این واژه مقدس ممنوع بود. پدر وی، که به خوبی می‏دانست‏نام دیباچه شخصیت و نشان دهنده شرافت، ادب و عظمت انسان است،نام کودک را «علی‏» نهاد تا بهترین برکات و زیباترین صفات‏بردریای وجود فرزندش ریزان شود و بدسگالان سیه سرشت‏خود را باامواج پاک و زلال غیرت دینی و شخصیت مذهبی رو به رو ببینند. درپی آن، لقب «اکبر» نیز برای او انتخاب کرد تا «علی اکبر»که به عنوان پسر نخست‏خانواده است‏با دیگر فرزندان، که نام‏آنان نیز علی خواهد بود، تفاوت یابد. (۲)

پدر علی که همانند پدرانش از تمامی اصول اساسی و شیوه‏های‏شیرین تربیتی آگاهی داشت، خود را با دنیای کودکی هماهنگ می‏کردو رفتاری که شایسته نوباوگی و کودکی فرزند بود، انجام می‏داد تاهمانند جد عزیز خود عمل کرده، لحظه‏ای از شرایط روحی روانی کودک‏دلبند خویش دور نماند. (۳)

همراه با بزرگ شدن علی، پدر سخنان برتر، آداب والاتر وشیوه‏های زندگی و احترام بیشتر به او می‏آموخت تا خصیت‏خود راباز یابد و از ارزش وجود خود بیشتر آگاه شود.

بدین خاطر هنگام نام بردن از او، الفاظی تواءم بااحترام به‏کار می‏برد تا از آغاز زندگی، احساس سرافرازی و شخصیت کند و درفردای حیات خود، راست قامت و قوی دل از حقوق محرومان دفاع‏کرده، در برابر ستم ستمکاران بی تفاوت یا مایوس نباشد.

به سوی مدرسه علی که هفت‏ساله شد، به تمرینهای فکری و آموزش‏های دینی‏پرداخت و با مراقبت‏های صحیح سنجیده پدر، بنیان‏های اعتقادی درروان او و شیوه‏های رفتاری در اعمال او رشدی بیشتر یافت. (۴)

روزی پدر، عبدالرحمان را به آموختن سوره حمد به فرزندش‏گمارد. وقتی آموزش تمام شد و علی در حضور پدر سوره حمد راقرائت کرد، پدر، پول و هدایای فراوان به عبدالرحمان بخشید ودهانش را پر از مروارید ساخت. آنگاه به اطرافیان که از این همه‏بذل و بخشش تعجب کرده بودند، فرمود:

«این هدایا توان برابری عطای معلم علی را ندارد که در برابرتعلیم قرآن، همه هدایا ناچیز است.» (۵)

دوران نوجوانی علی به تدریج آغاز شد و هر روز بیشتر از روزقبل، زمینه‏های رشد و شکوفایی معنوی و عقلانی در وجود وی فراهم‏می‏گردید.

علی در جوانی با ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خود نگاه انبوه‏جوانان را به سوی خود جلب می‏کرد. آنچه در این فراز از داستان‏او گفته می‏شود، نکته‏هایی است که بی تردید با مطالعه و رد شدن‏تاثیری بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سرصبر و تامل‏بیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.

علی صفات جد خود را می‏دانست، از این‏رو، هماره در آینه اخلاق ورفتار او نظر می‏کرد و خود را بدان صفات می‏آراست. به هنگام‏جوانی در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود;

ولی در درتنهایی اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانی به‏خلوت با خدای خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستی‏داشت. در زندگی آسان‏گیر، ملایم و خوش‏خو بود، نگاهش کوتاه می‏نمودو به روی کسی خیره نمی‏شد. بیشتر اوقات بر زمین چشم می‏دوخت و بابینوایان و فقرا که از نظر ظاهری در جامعه و نگاه دنیا طلبان‏احترام چشمگیری نداشتند. نشست و برخاست می‏کرد، با آنان همسفره‏می‏شد و با دست‏خود دردهانشان غذا می‏گذارد. اصالتهای فکری واستواریهای روحی، وی را چنان کرده بود که هیچگاه و از هیچ‏حاکمی هراس نداشت.

هرگز عیب‏جویی نمی‏کرد و از مداحی نابجا و شنیدن چاپلوسی افراددوری می‏کرد. تمامی انسانها را بندگان خدا می‏دانست و از تحقیرآنان خود داری می‏ورزید. در طول عمر خویش به کسی دشنام نداد وناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویی شیوه همیشه‏او بود. بخشنده بود و آنچه به دست می‏آورد، به دیگران بویژه‏نیازمندان انفاق می‏کرد. هرگاه کسی هدیه‏ای به او تقدیم می‏کرد،با گشاده رویی می‏پذیرفت. اگر فردی مهمانی داشت و او را دعوت‏می‏کرد، می‏پذیرفت. به عیادت بیماران می‏رفت، هرچند خانه بیمار دردور افتاده‏ترین نقطه شهر باشد. در تشییع پیکر مردگان حاضر می‏شدو هیچ یار از دست رفته‏ای را تنها نمی‏گذاشت.

برای همسالان برادری مهربان و برای کودکان پدری پرمحبت‏بود ومسلمانان را مورد لطف و عطوفت‏خویش قرار می‏داد. امور دنیوی واضطراب‏های مادی او را متزلزل نمی‏ساخت.

زندگی علی ساده و بی پیرایه بود و در آن از تجمل، اسراف وتبذیر اثری دیده نمی‏شد. آنان که اخلاقی نیکو و فضایلی شایسته‏داشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وی بودند و خویشاوندان ازصله او بهره‏مند می‏شدند. از صبری عظیم برخوردار بود و از هیچ کس‏توقع و انتظاری نداشت.

در میدان رزم سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوه‏دشمن هرگز او را بیمناک نمی‏ساخت. در اجرای عدالت و دفاع از حق،قاطع و استوار بود. به یاری محرومان و مظلومان می‏شتافت و دربرابر ظالمان می‏ایستاد تا حق را به صاحبش برنمی‏گردانید، آرام‏نمی‏گرفت. به دانش اندوزی و فراگیری معارف اهمیت زیادی می‏داد وهمواره پیروان خود را از جهالت و بی‏خبری باز می‏داشت.

به پاکیزگی و آراستگی علاقه‏ای وافر داشت و این صفت از دوران‏کودکی در او دیده می‏شد. از این رو هماره برتمیزی لباس و بدن‏اهتمام می‏ورزید.

بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت و اکثر اهل جهنم راگردن فرازان و سرکشان می‏دانست. نه تنها برانسانها بلکه برحیوانات نیز شفقت داشت و با مهربانی و ملایمت و انصاف با آنان‏رفتار می‏کرد.

آنان که قیافه ظاهری و سیمای به نور نشسته علی را دیده‏اند،چهره وی را این گونه ترسیم کرده‏اند:

قیافه‏اش بسیار با ابهت‏بود و چون ماه تابان می‏درخشید. به‏زیبایی و پاکیزگی آراسته بود. از چهار شانه بلندتر و ازبلندکوتاهتر. رنگی روشن و به سرخی آمیخته و چشمانی سیاه وگشاده با مژه‏هایی پرموداشت، گونه‏هایش هموار و کم گوشت‏بود،مویش نه بس پیچیده و نه بسیار افتاده می‏نمود. از سینه تا ناف‏خط موی بسیار باریک داشت، اندامش متناسب و معتدل و سینه وشانه‏اش پهن بود.

سرشانه‏هایش از هم فاصله داشت. پشتی پهن داشت، جز ران و ساق‏که زیر مفصلهااست، استخوانهای بند دستش کشیده و کفی گشاده وبخشنده داشت. دو پنجه دست و پایش قوی و درشت و انگشتها کشیده وبلند و دو کف پا از زمین برآمده بود. به سرعت راه می‏رفت وهنگام راه رفتن چنان بود که گویی از زمین سراشیب فرود می‏آید یااز روی سنگی به نشیب می‏رود. چون به طرف کسی بر می‏گشت‏با تمام‏بدن بر می‏گشت. دیده‏اش فروهشته و نگاهش به زمین بود تا به‏آسمان.

بینی‏اش قلمی کشیده و باریک و میانش برآمدگی داشت و نوری ازآن می‏تافت.

دهانش نه بسیار کوچک و نه بزرگ بود. دندانهای زیبایش سفید،براق و نازک بود. گردنش در صفا و نور و استقامت نقره فام بود،بوی مشک و عنبر از او بلند بود. (۶)

پاره‏ای از مورخان این ویژگیها را برای جد وی نگاشته‏اند; اماعلی را در این خصوصیات همانند دانسته‏اند.

… بااین ویژگیهای روشنی آفرین به خوبی می‏توان او را شناخت،وی علی اکبر پور والای امام حسین(ع)است. جوانی زیبا که همانندجد خود رسول خدا(ص)در سیرت، سپید و در صورت، آسمانی می‏نمود وهماره یاد و نام پیامبر(ص)از چگونگی سخن گفتن و یا راه رفتن ودیگر برخوردهای اجتماعی اخلاقی او می‏تراوید. از این رو، امام‏حسین(ع) او را شبیه‏ترین مردم حتی نسبت‏به خود در خلقت وآفرینش، اخلاق و صفات روحی، گفتار و آداب اجتماعی به رسول‏خدا(ص) معرفی می‏کرد. (۷)

آنان که با صورت دلربای پیامبر(ص)و صدای پرچاذبه آن حضرت‏آشنا بودند، آنگاه که علی از پشت دیوار زبان به سخن می‏گشود،گویی صدای رسول اکرم(ص)را می‏شنیدند.

گاهی که اباعبدالله(ع)برای صوت قرآن جد عزیزش دلتنگ می‏شد، به‏علی می‏فرمود: علی جان! برایم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهره‏برم. (۸)

کلام شیرین، بیان روان، ادب بسیار در برابر پدر و مادر، اطاعت‏بی چون و چرا از مقام ولایت و دلدادگی به حقیقت، برگی دیگر اززندگانی زرین علی اکبر بود. این ویژگیها چون با فروتنی اوهمراه می‏شد، نگاه تحسین‏آمیز همگان را به دنبال داشت.

 

در ساحل فرات

 

علی درحماسه کربلا، درخششی چشمگیر داشت و با هربار حمله خود،دهها نفر را به خاک هلاکت می‏انداخت. هنگامی که با ۲۵ سوار به‏ساحل فرات روانه شد و برای سیصد نفر از خاندان، عیال و اصحاب‏امام حسین(ع)آب آورد، بسیاری از مسوولان و سرپرستان حفاظت ازفرات را از دم تیغ خود گذراند و پشت دشمن را به لرزه درآورد.

عمویش ابوالفضل(ع)که خود در دلاوری و بی‏باکی و شجاعت و شهامت،زبانزد همگان بود، به خاطر چنین صفات تابناک، علی را بسیاراحترام می‏کرد.

قهرمانان تاریخ و دلیرمردان عرصه‏های نبرد، کمتر از دانش وبینش بهره دارند; زیرا در مسیر رزم و جنگ قرار داشته و فرصت‏نداشته و یا علاقه کمتری به درس آموزی و دانش آفرینی از خودنشان می‏دهند; اما علی اکبر، جوانی چند بعدی بود و سطرهای کتاب‏وجودش با حکمت نگاشته شده بود. چشمه‏های دانش و دانایی از اعماق‏وجودش می‏جوشید. در مجالس گوناگون عالمانه و اندیشمندانه لب به‏سخن می‏گشود و به دور از غرور و تکبر مردانه سخن می‏گفت.

از آنجا که از جد خود رسول خدا(ص)سخنان بسیاری روایت می‏کرد،به عنوان «محدث‏» شناخته شد.

افزون برصفات ظاهری و باطنی که به طور چشمگیر در وجود حضرت‏علی اکبر(ع) دیده می‏شد. کمالات و مقامات معنوی وی نیز دررتبه‏ای برتر از دیگران قرار داشت.

ماجوانان هرچند از صفات خوبی بهره‏مند باشیم، گاه توان تحمل‏سختی‏ها و ظرفیت رویارویی با مصایب را از دست می‏دهیم و سنگینی‏ناملایمات زندگی، تعادل رفتار و گفتارمان را می‏رباید.

علی اکبر در چنین صحنه‏های سخت و طاقت‏سوز، تنها به رضا وتسلیم الهی فکر می‏کرد و چنان در برابر بلاهای الهی آرام و مطمئن‏بود که گاه حیرت و شگفتی دیگران را برمی‏انگیخت. از این رو، درهنگامه دردآلود کربلا به پدر گفت: «اولسنا علی الحق‏» (پدرجان!)آیا ما برحق نیستیم؟

و چون امام فرمود: آری، گفت: در این هنگام، باکی از مرگ‏نداریم. (۹)

این روحیه قوی و صفات شایسته، چنان ابهت و عظمت‏به علی اکبرداده بود که افزون بردوستان، دشمنان آگاه نیز به برتری‏هایش‏اعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف می‏کردند. معاویه روزی ازاطرافیانش پرسید: «چه کسی در این زمان برای خلافت مسلمانان‏بردیگران برتری دارد و برای حکمرانی بر مردم از دیگران‏سزاوارتر است؟ »روباه صفتان زشت‏سیرت که نام و نان خود را در تملق می‏یافتند،به ستایش خلیفه پرداختند و او را لایق این منصب معرفی کردند.

معاویه گفت: نه چنین نیست:

«اولی الناس بهذالامر علی بن الحسین بن علی جده رسول الله وفیه شجاعه بنی‏هاشم و سخاه بنی امیه و رهو ثقیف.» (۱۰)

شایسته‏ترین افراد برای امر حکومت، علی اکبر فرزند امام حسین‏است که جدش رسول خدا(ص)است وجاهت‏بنی‏هاشم، سخاوت بنی امیه وزیبایی قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است.

فروغ چهره خوبان شعاع طلعت توست کمال حسن تو مدیون این ملاحت توست به خلق و خلق رسول و به منطق نبوی فزون‏تر از همه کس در جهان شباهت توست به پیکر تو مجسم لطافت روح است عجب بود که در این خاکدانه قامت توست نگار مهر تو غارتگر دل پدر است عیان به چشم سیاهت غم شهادت توست (۱۱)

 

مرقد حضرت علی اکبر علیه السلام

 

حضرت علی اکبر، نزدیکترین شهیدی است که با امام حسین دفن شده است. مدفن او پایین پای اباعبد الله الحسین قرار دارد و به این خاطر ضریح امام شش گوشه است.

 

جوان کیست؟

 

جوان کسی است که مرحله‏ای به نام بلوغ را پشت سر گذاشته و تغییری کلی پیدا کرده است،؛ زیرا از دنیای بدون دغدغه کودکی خارج و به دنیای پرمسئولیت بزرگسالی وارد شده است. جوان شخصی است که دوره پستی و ناتوانی کودکی را پشت سرگذاشته و دوره سستی و ناتوانی دیگری به نام پیری را پیش رو دارد. لذا بهترین، فعال‏ترین و شاداب‏ترین دوره عمر هر انسانی دوره جوانی است. (5)

 

روایاتی در باب جوان و جوانی

 

پیامبر اکرم (ص): هیچ چیز محبوبتر در نزد خداوند متعال از جوان توبه کننده نیست و هیچ چیز مبغوضتر در نزد خداوند متعال از پیری که مشغول گناه است نمی‏باشد. (6)

 

پیامبر اکرم (ص): ای اباذر! هیچ جوانی به خاطر خدا، دنیا و سرگرمی‏های آن را کنار نگذاشت و جوانی خویش را در راه طاعت خدای پیر نکرد، جز اینکه خداوند پاداش 72 صدیق بسیار راست‏گو را به او عطا فرماید. (7)

 

پیامبر اکرم (ص) : بهترین جوانان شما کسی است که به پیران (از لحاظ تجربه و دور اندیشی) شبیه گردد. (8)

 

حضرت علی(ع): کسی که در کودکی دانش نیاموزد، در بزرگی پیشی نمی‏گیرد.

 

حضرت محمد(ص): توبه نیکو است ولی برای جوانان نیکوتر است.

 

حضرت علی(ع): ای گروه جوانان آبروی خویش را با ادب حفظ کنید و دین خود را با علم و دانش محافظت نمائید.

 

حضرت علی(ع): دو چیز است که برتری آنها را تنها کسی که آنها را از دست داده باشد می‏داند. (آن دو عبارت است از) جوانی و عافیت. (9)

 

امام خمینی ره و جوان و جوانی

از حالا که جوان هستید و قوای جوانی محفوظ است، جدیت کنید به این که هوای نفس را از نفس خودتان خارج کنید.

 

«بهار توبه» ایام جوانی است، که بار گناهان کمتر و کدورت قلبی و ظلمت باطنی ناقصتر و شرایط توبه سهلتر و آسانتر است.

 

چقدر موجب افتخار است که جوانهای برومندی در مملکت ما، در خدمت اسلامند.

 

شما جوانان مسلمان لازم است که در تحقیق و بررسی حقایق اسلام، در زمینه‏ های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره اصالتهای اسلامی را در نظر گرفته و امتیازاتی که اسلام را از همه مکاتب دیگر جدا می‏سازد فراموش نکنید.

 

جوان قلبش لطیف است، ملکوتی است.

 

مبارزه علمی برای جوانان، زنده کردن روح جستجو و کشف واقعیتها و حقیقتهاست. (10)

 

جوان در نگاه غربیها

افسوس! اگر جوانان می‏دانستند و اگر پیران می‏توانستند. (هنری اشتاین، ادیب فرانسوی)

 

اشتباه جوانان در این است که فکر می‏کنند هوش می‏تواند جای تجربه را بگیرد و اشتباه پیران در این است که خیال می‏کنند تجربه می‏تواند جای هوش را بگیرد. (آنا هربرت)

 

در جوانی، اشتباه‏های بسیاری را باور می‏کنیم و در پیری، حقایق زیادی را باورنمی‏کنیم. (ضرب‏ المثل آلمانی) (11)

 

جنبه های مختلف جوانی

 

 

جوان و فطرت: جوان در فطرت و سرشت خویش، حق‏گرا و خداگراست و ویژگی‏هایی نظیر تمایل به ابتکار و خلاقیت و زیبایی دارد و باید زمینه‏های رشد این خصوصیات فطری برایش فراهم شود. او هم‏چون نهالی است که اگر به آن آفتاب، آب و خاک مناسب داده شود، رشد می‏کند و سالم می‏ماند و در برابر حوادث طبیعی خم به ابرو نمی‏آورد و از اصل خود بازگشت نمی‏کند تا این که همچون درختی تنومند و استوار گردد.

 

جوان و اندیشه: ای عزیزِ جوان، اندیشه به مانند آسیابی است که اگر گندم در آن بریزند آرد می‏دهد و اگر کلوخ در آن بریزند گرد و خاک می‏دهد و اگر هیچ نریزند، چون آسیاب دایم در حرکت است؛ خود را می‏ساید و از بین می‏برد و وجود اندیشه لغو می‏شود. ندانسته فکر کردن و ندانسته تصمیم گرفتن و عمل کردن موجب از بین رفتن کارآیی و ارزش اندیشه می‏شود. جوانان باید با علم صحیح و آگاهی کامل آینده خود را بسازند و اندیشه را با اهمیت و حیاتی و نه ساده و کم اهمیت تلقی کنند.

 

جوان و الگوپذیری: عدم آگاهی نسبت به پدیده‏های اجتماعی و عدم شناخت جوان نسبت به خود و کمال خویش و نبودِ الگوهای پذیرفتنی و وجود الگوهای نامناسب سبب انحراف جوان به سوی مکاتب فکری منحرف و پیروی از آنها می‏شود و به این ترتیب جوان از اصل خویش دور می‏شود.

 

جوان و پیروی از مردان خدا: زمانی که مربیان الهی هدف مقدس خود را، که دهوت به خداپرستی بود، به مردم عرضه می‏داشتند و مردم را به آیین حق می‏خواندند، بیشتر کسانی که گِردشان جمع می‏شدند و دعوتشان را صمیمانه اجابت می‏کردند جوانان بودند؛ چرا که جوانان سخنان پیامبران را موافق الهام فطری و ندای وجدانی خود می‏یافتند و آنان را بهترین پاسخگو برای تمنای فضیلت‏دوستی خویش می‏دیدند. جوانان با پیروی از مردان الهی، عالی‏ترین خواهش فطری ـ انسانی خود را ارضا می‏کردند و از این راه موجبات خوشبختی مادی و معنوی خویش را فراهم می‏ساختند.

 

جوان و اندیشه پاکی: جوانان، عاشق حق و حقیقت و علاقه‏مند به تقدس‏اند جوان نسبت به نیکی و درستکاری حساسیت مخصوصی دارد و از آن لذت می‏برد. او در ذهن خود مدینه فاضله‏ای را ترسیم می‏کند که در آن تمامی ناپاکی‏ها از بین می‏رود.

مورسی دبس می‏گوید: در حدود پانزده تا هفده سالگی جوانان با ندای تقدس یا شجاعت، به لرزه در می‏آیند. آرزومند می‏شوند که جهان را از نو تشکیل دهند، بدی را نابود، و عدالت مطلق را حکم فرما کنند.

 

جوان و آزادی: از تمایلات سوزانی که با فرا رسیدن دوران جوانی با شدت و نیروی فراوان در نهاد جوانان بیدار می‏شود و آنان را مجذوب خود می‏سازد، خواهش آزادی است. انگیزه‏های جوانی مانند بادی است که برای راندن کشتی سودمند است، اما نباید بادبان کشتی را به حال خود واگذارشت و گرنه آدمی را با خود خواهد کشانید. آزادی بر اساس احساسات، آدمی خواری می‏کشاند و آزادی بر اساس عقل آدمی‏را با عزت و کمال هم پیمان می‏کند. محدود کردن تمنیات و خواهش‏های نفسانی شرط آزادی عاقلانه، و ثمره آن رسیدن به کمال است.

 

جوان و فضیلت خواهی: روح جوان خوبی‏ها را زودتر می‏پذیرد و به صفات انسانی سریع‏تر می‏گراید. امام صادق علیه‏السلام به یکی از دوستان خود به نام ابی‏جعفر احول که به نشر تعالیم اسلام مشغول بود، فرمود: تبلیغ خود را به نسل جوان معطوف دار؛ زیرا جوانان زودتر حق را می‏پذیرند و سریع‏تر به خیر و صلاح می‏گرایند. در این حدیث، امام صادق علیه‏السلام به صفای باطن و فضیلت‏خواهی نسل جوان تصریح فرمودند و این مطلب اشاره به این دارد که در ایام جوانی میل به فضیلت خواهی در جوانان بیدار می‏شود.

 

جمال جوانی: موضوع زیبایی از مسائلی است که همواره مورد توجه اسلام بوده است؛ چرا که خداوند جمیل است و جمال را دوست دارد. جمال دلپذیر و جذاب دوران جوانی، از زیبایی‏های طبیعی بشر است که در ایام جوانی با فروغ خیره کننده خود جلوه می‏کند. خودآرایی جوان امری است فطری. او همچنان که به خودآرایی می‏پردازد و جمال ظاهری را دوست دارد، شیفته فضایل اخلاقی و جمال سیرت هم هست؛ فضایلی چون فتوت، وفای به عهد، عزت نفس، رقت قلب و هزاران فضیلت دیگر. اما ای عزیز آگاه باش که جمال روحانی و سجایای اخلاقی تو چون شعله فروزانی است که اگر به خاموشی بگراید، مانند دسته‏گلی خواهی بود که با نوارهای رنگارنگ تزیین شده، اما بوی نامطبوع و زننده‏ای دارد و چنین دسته‏گلی هیچ گاه مورد پسندن واقع نخواهد شد.

 

جوان و رفاقت : انسان‏ها در تمام ادوار زندگی نیازمند دوستی با دیگرانند. آدمی از داشتن همدمی یک دل، احساس مَسرّت می‏کند و این احساس در جوانان بیشتر است. انتخاب دوست، برای نسل جوان از اساسی‏ترین مسائل است و دوستان دوران جوانی نقش موثری در خلق و خوی او دارند. دوستی بر اساس عقل و ایمان و مصاحبت با افراد پاک‏ضمیر آدمی را به کمال می‏رساند و از دست دادن آن همچون از دست دادن اعضای بدن است، همچنان که دوستی بر اساس احساس و مصاحبت با فرد فاسد، طبیعت آدمی را ناخودآگاه منحرف می‏سازد و روح شیطانی را جای‏گزین روح الهی می‏کند.

 

نیروی جوانی : مزارع سرسبز و خرم با کوشش جوانان آباد است، چرخ‏های عظیم صنایع با نیروی قوی جوان در حرکت است، ذخایر طبیعی که در اعماق معادن نهفته است با همت نسل جوان استخراج می‏شود، پایه‏های اقتصاد کشورها به نیروی فعال جوانان استوار است، دفاع از مرزها و حفظ استقلال و امنیت ممالک بر عهده نسل جوان است و در نهایت صعود به بالاترین قله‏های کمال به دست توانای جوان میسر می‏شود.

 

جوان و تفریح: تفریح از مسائلی است که آیین اسلام همواره به آن اهمیت داده است. امام علی علیه‏السلام می‏فرماید: شادمانی باعث بهجت و انبساط روح و مایه نشاط است. جوان نیروی قدرتمندی در وجود خود دارد که در عرصه‏های گوناگون از آن استفاده می‏کند و برای سازماندهی این نیروی با ارزش نیاز به تفریح و پرکردن اوقات فراغت دارد.

 

جوان و مشکلات جامعه: جوانان به خوبی نشان داده‏اند که قدرت رفع دشواری‏ها و مشکلات اجتماعی را دارند و اگر از انرژی آنها به طرز صحیح استفاده شود، قادرند بزرگ‏ترین موانع موجود بر سر راه جامعه را از میان بردارند. همان گونه که برای حل مسائل نظامی از نیروی جوان بسیجی بهره گرفتیم، برای رفع مشکلات دیگر نظیر مشکلات اقتصادی نیز می‏توانیم از این نیروی قدرتمند و عظیم کمک بگیریم و امکانات و منابع فراوان موجود در کشور را به کار بگیریم.

 

جوان و عبادت: از حیله‏های بزرگ شیطان آن است که انسان را به توبه و پارسا پیشگی در پایان عمر و زمان پیری وعده می‏دهد و او را به در جوانی غفلت می‏کشاند و بدین ترتیب هر روز که از عمر می‏گذرد زنجیرهای شیطانی محکم‏تر می‏شود. به همین جهت است که تهذیب نفس و عبادت در جوانی با وجود مکرهای نفسانی و شیطانی دارای ارزش بسیار است. رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در این‏باره می‏فرمایند: برتری کسی که جوانی خدای را عبادت کند بر کسانی که در پیری به عبادت روی می‏آورند، به سان برتری پیامبران بر سایر مردم است. پس تا جوانی در دست توست، در عمل و در تهذیب نفس کوشش کن.

 

جوان و خلاقیت: بنابر نظر استرن‏برگ متداول‏ترین برداشت از خلاقیت عبارت است از این که فردْ فکری نو و متفاوت ارائه دهد. این پویایی فکری در جوان بیشتر است. او علاقه‏مند است آثار تازه‏ای که پر از نشاط و تازگی است خلق کند؛ چه آن که او همه چیز را جوان و تازه و پرنشاط می‏بیند و با خلق آثار نو می‏خواهد به مردم ثابت کند که دنیا پر از خوبی‏هاست.

 

جوان و مسئولیت پذیری: نقش عظیم جوانان پسر و دختر در شکل‏گیری انقلاب ما و حفظ آن بسیار مؤثر و تأمل کردنی است. از این رو نادیده گرفتن مسئولیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این نسل پویا و کودک انگاشتن آنان کار غیر منطقی و ناصوابی است. (12)

 

جوان در آینه شعر

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را

 نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

 

کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم

به دنبال جوانی کوره‏ راه زندگانی را (محمدحسین شهریار) (13)

 

پی نوشت ها:

 

۱- علی الاکبر الامام الحسین(ع)، علی محمد علی دخیل، ص ۷٫

۲- معالی السبطین، ج ۱، ص ۲۰۶٫

۳- برای آشنایی بیشتر با چگونگی این برخوردها بنگرید: محجة البیضاء، ج ۲، ص ۲۳۳٫

۴- مسائل الخلاف، ج ۱، ص ۹۳٫

۵- لؤلؤ و مرجان، ص ۴۴ و ۴۵، راز خوشبختی، ص ۱۸۹٫

۶- تاریخ یعقوبی، ج ۱ ص ۵۱۳ و ۵۱۴، فرسان الهیجاء، ص ۲۹۳ و ۲۹۴٫

۷- موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص ۳۶۰٫

۸- مصائب امام حسین(ع)، ص ۱۰۸٫

۹- ابصار العین فی انصار الحسین، مرحوم سماویآ ص ۲۱٫

۱۰- مقاتل الطالبیین( فارسی)، ص ۷۸، وسیلة الدارین فی انصار الحسین(ع)، ص ۲۸۵ و ۲۸۶٫

11- شاعر معاصر، حبیب چایچیان( حسان)

http://m-farhangi.iut.ac.ir/edare/pages/page585.html

 

 

آثار معنویت در زندگی جوان

1. آثار اجتماعی

الف) برخوردار شدن از احترام

 

یکی از آثار معنویت در زندگی جوان، یافتن شخصیتی اجتماعی است. جوان معنوی با سیمایی پاک و روشن، به همگان منش فکری و متعالی خود را اعلام می دارد و با رفتار خود، برتری حاصل از انس با خدا را به نمایش می گذارد. دیگران نیز در برخورد با او می کوشند، حرمت حریم وی را پاس دارند.

 

برای نمونه، در جامعه ای که روزه به عنوان یک فریضه دینی مورد توجه است، همه افراد، خود را موظف به خویشتن داری و رعایت احترام آن جامعه می دانند و از هر کاری که موجب جریحه دار شدن و آزار روزه داران می گردد، پرهیز می کنند. در جامعه روزه دار، خوردن و آشامیدن و حرکات ضد اخلاقی مغایر با رفتار دینی، به شدت محکوم است و انسان های فهیم، خود را از آن دور نگه می دارند.

ب) قابل اعتماد بودن

 

یکی از بازتاب های معنویت در زندگی جوان، قابل اعتماد شدن اوست. در گذشته نیز انسان های معنوی امین مردم بوده اند و در مسافرت ها و مشکلات، امانت دار و گره گشای زندگی مردم به شمار می آمدند. در نمونه های قرآنی نیز از انسان های والایی چون پیامبر اعظم(ص)، یوسف صدیق(ع) و موسی(ع) به عنوان شخصیت هایی قابل اعتماد و امین نام برده شده است. انتخاب لذت معنوی و ترجیح آن بر دیگر لذت های رایج در جامعه نیز خود، نشانی از رشد فکری و ارتقای رفتاری جوان است که بر اعتماد او نزد همگان می افزاید.

ج) مصونیت از آسیب های اجتماعی

 

یاد خدا و تلاش برای تقرب به او، برنامه ای است که تمام دل و جان جوان را به خود مشغول می سازد.چنین شخصیتی که لذت معنوی را چشیده، حاضر به معاوضه آن با لذت های زود گذر و کم عمقی چون گرایش به مواد مخدر، تفریحات نا سالم و دیگر آسیب های فراروی جوان امروزی در جوامع صنعتی نیست. امام علی(ع) نیز این اثر بزرگ معنوی را چنین مختصر تأکید کرده و فرموده است: «الدین یعصم؛ دین مصونیت می آورد».[6]

 

کاوش های علمی و آماری نیز نشان از کاهش جرایم اجتماعی در مناسبت های معنوی مانند ماه مبارک رمضان و ماه محرّم دارند.

 

براساس آماری که مراجع مربوطه اعلام می کنند، هر ساله با فرارسیدن ماه مبارک رمضان، میزان جرایم اجتماعی به میزان قابل توجهی کاهش می یابد. ریشه این اصلاح اجتماعی را باید در گرایش افراد جامعه به معنویات و سلطه معنویت بر جامعه جست وجو کرد. این راهکار بزرگ معنوی، می تواند راه گشای دیگر معضلات اجتماع اسلامی و نیز بشری قرار گیرد؛ به گونه ای که با تبیین و گسترش صحیح مسائل دینی و روحانی، به ستیز اهریمن پلیدی ها و نادرستی ها رفت.

د) اصلاح گری در جامعه و گروه همسالان

 

جوان معنوی، به زندگی و احوال دیگران بی توجه نیست. یکی از برنامه های او، اصلاح گری است. وی همان گونه که بر کشور جان خود نور ایمان را تابانده است، می کوشد جامعه را نیز از هرگونه تباهی و زشتی به دور دارد. او موظف است، همگان را به نیکی دعوت کند و از بدی ها باز دارد. جوان معنوی در عرصه تحصیل نیز با رفتار و اندیشه های ناب خود، بر دیگران تأثیر می گذارد و خود، الگویی از بهتر بودن را آشکارا نشان می دهد.

2. آثار روانی

 

وقتی ذهن و قلب خود را از تجلی نور خدا خالی کنیم و اعتقاد به خداوند یکتا را از دست بدهیم، روان خود را عرصه تاخت و تاز خدایان دیگری قرار می دهیم که در طول تاریخ بشری قربانیان فراوان گرفته اند.

 

در قرن حاضر، متأسفانه خدای بیشتر کشور های دارای قدرت و سیطره، تکنوپولی (تسلیم فرهنگ به تکنولوژی) است؛ یعنی قرار دادن تکنولوژی به جای خدا. بشر امروز، از شیوه زندگی ای که برای خود فراهم آورده، درمانده و افسرده است. با کمال شگفتی به این نتیجه رسیده که هر قدرتی را که برای چیرگی بر طبیعت به کار گرفته، در حقیقت ابزاری بر ضد خوشبختی خودش بوده است.

 

انسان امروز، در برابر انبوه اطلاعاتی که رسانه های مختلف گروهی به مغز و اعصاب وی سرازیر می کنند، دچار ایدز روانی شده و در مقابل دریافت اطلاعات نادرست، ایمنی خود را از دست داده است.

 

اگر توجه انسان ها به خدای یگانه جلب شود، به گونه ای که جز او را شایسته پرستش ندانند و مالک و صاحب اختیار خود را، جز خداوند متعال و قادر نخوانند، گرفتار خیلی از گناهان و بیماری های روانی نخواهند شد و گناه جز نتیجه نابسامانی و بیماری های روانی، چیز دیگری نمی تواند باشد.[7]

الف) آرامش

 

ژرفای دل انسان، نیازمند آرامش و اطمینانی پایدار است و نگرانی ها باید همچون امواج سطحی و زود گذر باشند. یکی از آثار دین، برخورداری از آرامش روانی است؛ نیازی که انسان های بی شماری در زندگی صنعتی نوین، سخت تشنه آنند. روان شناسان نیز امروزه با تأیید بر نقش دین در زندگی و ضرورت آن، انسان ها را به دین داری و بهره مندی از آن تشویق می کنند؟[8] در قرآن کریم، کتاب راه نمای زندگی، به این اثر سازنده توجه و مژده امنیت روانی در سایه دین داده شده است: «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنّ الْقُلُوبُ». (رعد: 28)

 

انسان معاصر، درگیر مسائل بسیاری است که برای از بین بردن یا کاستن آنها، از ابزار گوناگونی سود می جوید. از جمله راهکارهایی که از دوران گذشته برای انسان مطرح بوده، پناه بردن به قدرت بی پایان الهی است.

 

نماز، از جمله عبادت هایی است که در ایجاد حالتی از آرام سازی کامل در انسان نقش اساسی دارد.و این آرامش روان از نظر روان شناسی و بهداشت روانی حایز اهمیت است.

 

دکتر توماس ها یسلوپ می گوید: «مهم ترین عامل آرام بخشی که من در طول سال های متمادی تجربه و مهارتم در مسائل روانی بدان پی برده ام، همین نماز است».[9]

 

پیامبر اعظم(ص) نیز هنگام فرا رسیدن اوقات نماز می فرمود: «ای بلال! ما را با اذان به آرامش برسان.» افزون بر این، شخص مؤمن پس از نماز، به دعا و نیایش به درگاه باری تعالی (تعقیبات نماز) می پردازد که این خود، به تداوم آرامش روانی، برای مدتی پس از نماز کمک می کند. آشکار کردن مشکلات و مسائل خود در پیشگاه خدا و طلب یاری از او، در کاهش نگرانی و ناراحتی فرد بسیار مؤثر است؛ چرا که روان شناسان معتقدند، یاد آوری و باز گویی مشکلات به وسیله شخص، از شدت اضطراب و ناراحتی ها و مشکلات می کاهد.[10]

 

یکی از آثار معنوی روزه نیز آرامش قلبی است؛ درّ گران سنگی که بشریت امروز برای یافتن آن حاضر است از همه دارایی خویش بگذرد. در پرتو روزه داری، دل از هوا و هوس می برد و در دامن یاری که مبدأ و معدن آرامش است، پناه می گیرد. روزه دار با توجه بیشتر به پروردگار و احساس نزدیکی به آن «قریب مجیب»، دل از اغیار می گیرد و سرشار از آرامش و طمأنینه می گردد. ازاین رو، امام باقر(ع) در سخنی کوتاه و زیبا فرمود: «الصِّیامُ تَسْکینُ القُلوُب؛ روزه، مایه آرامش دل هاست».[11]

ب) امنیت روانی

 

الَّذِینَ آمَنُواْ وَ لَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ. (انعام: 82)

 

کسانی که ایمان آورده و ایمان خود را به شرک نیالوده اند، آنان راست ایمنی، و ایشان راه یافتگانند.

 

براساس این اصل قرآنی، در می یابیم که انسان مؤمن و معنوی، به دلیل تکیه گاه محکمی که برگزیده، در توفان های زندگی محکم و مطمئن به پیش می رود و از امنیت روانی بالایی برخوردار است.

ج) رهایی از رنج تنهایی

 

احساس تنهایی، احساس رنج آوری است که روان انسان را می آزارد و جان او را می فرساید. روح بی نهایت جوی انسان را، مادیات و انسان های خاکی نشین نمی توانند پاسخ گو باشند، ولی دین با طرح مسئله خدا، پاسخ گوی تنهایی و دغدغه های وجودی انسان است. تنها خداست که می تواند تشنگی روح آدمی را که از بی تفاهمی ها و جدایی ها نالان است، سیراب سازد و غم و اندوه تنهایی را بزداید.[12]

 

انسان خدایی، نیایشی این گونه دارد که:

 

خدای من!

 

چه به دست آورْد آن که تو را از دست داد و چه را گم کرد آن کس که تو را یافت؟ [13]

 

و نیک می داند که این دوستی، دو طرفه است؛ چه اینکه حضرت دوست به داوود پیامبر(ع) فرمود:

 

ای داوود! به اهل زمین این پیام برسان که من دوست کسی هستم که دوستم بدارد؛ و هم نشین کسی گردم که با من مجالست ورزد؛ و همدم کسی خواهم بود که با یاد من انسی دارد؛ و همراه کسی که همراهی ام کند.[14]

 

ای مهر تو در دل ها، وی مُهر تو بر لب ها

 

وی شور تو در سرها، وی سرّ تو در جان ها

 

سعدی

د) معنایابی زندگی

 

زندگی برای چه؟ چگونه؟ و سرانجام چه خواهد شد؟

 

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

 

به کجا می روم آخر ننمایی وطنم؟

 

این پرسش بسیاری از انسان هاست. برخی در سایه دین به پاسخ آن می رسند و می گویند: از سوی خدا آمده ایم، برای کامل شدن و به سوی او بازخواهیم گشت.

 

اما آنان که با گریز از دین، به ورطه نیست انگاری می افتند، خود را بیهوده و تهی از هر هدفی می انگارند و خویش را بسان خسی افتاده در دریای خروشان و امواج سهمگین زندگی می بینند. این راز بسیاری از خودکشی های جهان متمدن امروز است!

 

جاده با مقصد معنا پیدا می کند

 

مسافر با رسیدن

 

زندگی جاده است و ما مسافران آن،

 

مقصدمان کجاست؟

 

مرگ، در نظر عده ای که از واقعیت های آن بی خبرند، چونان هیولای وحشتناکی است که آنان را برای همیشه به دست فراموشی می سپارد و مُهر پایان کار به زندگی می کوبد. ولی دین دار، در سایه آموزه های دینی، می داند که مرگ پایان راه نیست، بلکه آغازی است بر یک بی نهایت. انسان نمی میرد که نابود شود، بلکه می میرد تا نتیجه انتخاب های خود را ببیند.

ه). هدفمندی در سایه انجام دستورهای معنوی

 

انسان، موجود اجتماعی و ناگزیر از تدوین مجموعه ای است که زندگی مسالمت آمیز و لذت بخش وی را تضمین کند. دین نیز با آموزه های آسمانی اش و با دستورهای آفریدگار انسان ها، بهترین قانون ها را ارائه می کند. خداوند، بسان طبیبی مهربان است که پیشگیری و درمان، هر دو را به آفریده هایش یاد داده است:

 

ای بندگان خدا! شما همانند بیمارانید و خداوند چون طبیب؛ پس مصلحت بیمار در آنچه طبیب می داند و می اندیشد است، نه در آنچه بیمار می خواهد و پیشنهاد می دهد. پس تسلیم دستورهای او باشید تا رستگار شوید.[15]

 

پس همان گونه که پزشک مهربان، به پرهیز هایی شخصی توصیه می کند، در مسائل عمومی نیز نظر می دهد و مثلاً از ورود به مکان های آلوده پرهیز می دهد، قانون گذار نیز که آگاه ترین افراد به آفریده هاست و خود، نفعی از آن نمی برد، با توجه دقیق به تمام نکات لازم، دستورهای فردی و اجتماعی افراد را تدوین می کند. مسائلی که در احکام گفته می شود، همگی برگرفته از دستورهای وحیانی است.

 

اندیشه انسان، توانایی های بسیاری دارد، ولی چون ورای ماده و طبیعت را نمی تواند ببیند، اندیشه هایش ناقص خواهد بود؛ چه اینکه فرضیه های اندیشمندان، گاه گاهی، با فرضیه های دیگر تضاد پیدا می کند و در این میان محصولی جز انسانِ به بن بست رسیده در دنیای مدرن نخواهد داشت. استاد شهید مرتضی مطهری دراین باره می فرماید:

 

تا عصر حاضر، هیچ فیلسوف و دانشمندی مدعی شناخت انسان و نیازهای فطری او نشده است و هر روز که قافله علم و فلسفه به پیش می تازد، بر مجهولات انسان در این زمینه افزوده می شود و لذا در تعریف انسان او را «موجودی ناشناخته» می نامد. ازاین رو، حکمت و لطف الهی اقتضا می کند که انسان را در این راه، بی رهنما نگذارد و با فرستادن پیامبران، هادی انسان گردد.[16]

 

بر این اساس، جوان معنوی در سایه سار دستورهای دینی، زندگی را به اهداف متعالی تنظیم می کند و هر لحظه از زندگی به سان گامی است در تحقق آرمان های والای او. چنین جوانی نیک می داند که این ره به گلستان می رود و مسیری است سرشار از اطمینان.

 

درخت هر قدر بزرگ تر شود، برای جذب نور

 

برگ های خود را بیش تر نشان می دهد،

 

انسان می تواند مثل درخت باشد؛

 

هرچه عاقل تر، برای بهره مندی از وحی و نشانه های الهی تشنه تر!

3. آثار فردی

الف) پویایی

 

جوان معنوی، اهدافی بالاتر از خواسته های مادی را پی می گیرد. او به دنبال ساختن خویش در مسیر کمال و در پی آن ساختن جامعه ای است که درباره آن احساس مسئولیت می کند. ازاین رو، نیازمند کسب ابزارها و مهارت های لازم برای تحقق این هدف است. همچنین، او ارزش زمان را به خوبی درک می کند و برای هر لحظه آن احترام و ارج قائل است. به همین دلیل، لحظه ای از حرکت و تلاش بازنمی ایستد و همیشه در تکاپو است.

ب) توان مقابله با مشکلات

 

انسان در لحظه های دشوار زندگی نیاز به پناهگاهی دارد که ضمن توجیه او به چرایی این مصیبت ها، تحمل آن را آسان سازد. ماهیت فتنه و ابتلای این جهان و پایدار نبودن لذت ها، زمینه بد بینی و ناامیدی به زندگی را در انسان فراهم می آورد. هیچ انسانی نیست که بدون مشکل باشد. خدای متعال با زبان توحیدی که در سراسر قرآن به تبیین مطالب می پردازد، همراه با اشاره به اینکه هیچ مصیبتی به شما روی نمی آورد مگر با اذن او، بشارت می دهد که خداوند قلب کسی را که به او ایمان آورد، هدایت می کند و او را از بن بست مشکلات بیرون می برد:

 

مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ. (تغابن: 11)

 

هدایت خدای متعال روحیه ای به انسان می دهد که از آنچه در این عالم به دست می آورد، بیش از حد شادمان نمی شود و از ابتلا به مصیبت نیز تأسف نمی خورد؛ چنان که در آیات 22و23 سوره حدید به آن اشاره شده است.

 

انسانی که به خدا و تقدیر الهی ایمان دارد، چون می داند که زندگی بأذن الله و برای آزمون است، و نه آن بهره مندی ها ماندگار است و نه آن مصیبت ها، بنابراین در بهره مندی ها سرمست و در آسیب ها نا امید و محزون نمی گردد. این حالت، یکی از اجزای مهم معنویت در اسلام را تشکیل می دهد. نتیجه چنین امری، کوچک شدن دنیا نزد انسان و بزرگ شدن امور الهی است.

 

امیر مؤمنان، علی(ع) در خطاب به کمیل بن زیاد، ضمن اشاره به انسان هایی با فضیلت و ربانی که دارای ظرفیت عالی هستند، به حجت های الهی روی زمین اشاره می فرماید که سرچشمه فضیلت هستند و بذر فضیلت ها را در زمینِ قلب های کسانی که به آنها شباهت دارند، می کارند و در توصیف یکی از آنها می گوید: «در گذشته برادری در راه خدا داشتم که کوچکی دنیا در چشمش، او را در چشم من بزرگ کرده بود.» در ادامه، امام علی(ع) آثار متعددی را برای کوچکی دنیا در چشم آن برادر خدایی برمی شمرد، از جمله: خارج بودن از سلطه زبان و شکم، کم خواهی و کم خوری، سکوت و کم گویی و در عوض، هنگام سخن گفتن محکم گویی، پذیرش عذر مقصران و مخالفت با هوای نفس. در انتها نیز سفارش می کند اگر می توانید، همه این فضیلت ها و گرنه دست کم به بعضی از آنها خود را بیارایید.[17]

 

اینها همه آثار معنوی ایمان به خدای متعال و عمل به مقتضای آن است. هنگامی که انسان هدف بالاتری از دنیا و آنچه در اوست دارد، بلکه سعادت و رسیدن به نیکی را در چشم پوشی از دنیا می بیند، می تواند کریمانه از کنار آن بگذرد.

ج) شکوفایی فکری

 

پذیرش دین، امری آزادانه است و باید براساس تحقیق و جست وجوی افراد صورت گیرد. خود پیامبر بزرگ اسلام نیز بر عنصر بصیرت و آگاهی در دعوت خود و همراهان تأکید دارد.[18] بر این اساس، برخی به نسخه های دیگری که از روشنایی دین بی بهره اند، روی آورده و با فریفته شدن به ظواهر پر زرق و برق آن، دنیا و آخرت خود را تباه می سازند.

 

در این شب سیاهم، گم گشت راه مقصود

 

از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت

 

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود

 

زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت

 

حافظ

 

جوانی که از میان گرایش های متنوع امروز، معنویت و انس با خدا را برمی گزیند، انسان عاقلی است که به سعادت دو سرای خود پاسخ مثبت می دهد و در این مسیر، هر روز با بصیرت بیشتر و شکوفایی فکری چشمگیری روبه رو می گردد. رفتار های مذهبی و عمل به فرمان های الهی نیز به شکوفایی فکری او بیشتر کمک می کند. برای نمونه، انسان روزه دار، اندکی در آنچه بوده و آنچه باید باشد، تدبر می کند، با چراغ روزه ره می یابد و خود را از گردنه های پر خطر زندگی مادی به دور نگه می دارد. امام علی(ع) از پیامبر اعظم(ص) نقل می کند که حضرت در سفر معراج از خداوند پرسید: خدایا! روزه چه آثاری دارد؟ خداوند فرمود:

 

روزه حکمت می آفریند و حکمت، معرفت و شناخت را در پی دارد. به دنبال معرفت، یقین و باور به دانسته ها حاصل می شود. زمانی که کسی به یقین رسید، (با تمام شرایط سازگاری می یابد) در این اندیشه نیست که چگونه شب را به صبح رسانده؛ در سختی یا آسایش (و تمام خاطر خود را به یار بی همتا می سپارد و در کسب رضایت او می اندیشد).[19]

د) تمرکز و رهایی از پراکندگی فکری

 

یکی از مشکلات شایع در جوانی، پراکندگی ذهنی است. جوان به دلیل قرار گرفتن در موقعیتی که باید برای آینده اش برنامه ریزی و تلاش کند، دچار برخی از سردرگمی ها می گردد و افکار او به هر طرفی متمایل می شود. همچنین، تعارض های موجود در زندگی او و تلاش وی برای رهایی از این تعارض ها و نیز اندیشه فردایی که از امروز آغاز شده، همه از دغدغه های یک جوان است.

 

در این زمینه، اندیشه های معنوی و توکل بر خدایی که فراسوی تدبیرهاست، سبب می شود جوان از این پراکندگی ذهنی خارج شود و دل در گرو وعده های یار بسپارد و امیدش برای تحقق تلاش هایی که انجام می شود، چند برابر گردد.

ه) مدیریت موفق غرایز

 

صفت دیگر زندگی معنوی، بریدن و رها شدن است. بریدن و رها شدن، اشاره به کیفیتی دارد که اشخاص را برتر از غرایز و امیالشان قرار می دهد و در عوض، آنها را بر زندگی و سرنوشت خویش مسلط می سازد.

 

صفت بریدن و رها شدن، شخص را از دل بستگی به ضعف، فنا، فقر و مادیات، و لذت های زودگذر آزاد می سازد و به او امکان می دهد به منبع حقیقی قدرت، حیات و بی نیازی دل بسته شود که در نهایت، همان تجلی ذات الهی است.

 

یکی از فواید بزرگ معنویت، تربیت روح و تقویت اراده و تعدیل غرایز انسانی است. برای مثال، فرد معنوی با عمل به دستور روزه، با وجود گرسنگی و تشنگی و خودداری از دیگر لذت هایی که باید چشم بپوشد، روح و اراده خویشتن را تقویت می کند. بر این اساس، مقصود از روزه، به دست گرفتن زمام نفس سرکش و تسلط بر شهوت ها و هوس هاست. در حقیقت، مهم ترین فلسفه روزه، همین اثر اخلاقی و تربیتی است. انسانی که هر لحظه تشنه و گرسنه شد، آب و غذا در اختیار اوست، همانند درختانی است که در پناه دیواری های باغ بر لب نهرها می رویند که یک روز قطع آب ممکن است، سبب پژمردگی یا خشکیدن آنها گردد. این درختان ناز پرورده، کم مقاومت، کم دوام و بسیار ناپایدارند، ولی درختانی که از لابه لای صخره های سخت می رویند و نوازشگر آنها از همان کوچکی، توفان های سخت کوهستان و محرومیت های گوناگون است، محکم، بادوام، پرمقاومت، سخت کوش و سخت جانند.

 

روزه نیز با محدودیت ها و محرومیت های دوره ای خود، به روح و جسم انسان توان و قدرت و مقاومت و به دنبال آن نور و صفا می بخشد.

 

امام علی(ع)، انواع مستی را چهار نوع، یعنی مستی جوانی، مستی ثروت، مستی خواب و مستی ریاست شمرده و می فرماید:

 

شایسته است انسان عاقل، خویشتن را از مستی ثروت و مستی قدرت و علم و مستی تمجید و چاپلوسی و مستی جوانی دور نگاه دارد؛ زیرا هر یک از این مستی ها، بادهای مسموم و پلیدی دارد که عقل را می رباید و آدمی را سبک می سازد.[20]

و) برخورداری از سلامت جسمی و روانی

 

شواهد بسیاری نشان می دهد که رشد معنویت و تجربه های معنوی، برای سلامت انسان سودمند است. هم بستگی میان داشتن تجربه های معنوی و سلامت؛ انعطاف پذیری شخصی و تجربه های معنوی؛ عزت نفس و ایمان مذهبی؛ با ادعاهای مبنی بر داشتن ارتباط با خداوند و سلامت نشان داده شده است. تجربه های معنوی را می توان به عنوان یک ساز و کار خود شفا دهنده تفسیر کرد.[21]

 

از میان صد پژوهش انجام شده در سال 2001 که حاوی اطلاعات آماری درباره پایبندی دینی معنوی و رفاه اصطلاح وسیعی که دربردارنده اموری نظیر خوشبختی، رضایت از زندگی، اثر مثبت، خوش بینی و امیدواری است 79 پژوهش، ارتباطی مثبت بین آنها را گزارش کرده است.[22]

 

به استناد تحقیقات انجام شده، تردید کمی درباره این مسئله هست که دین و معنویت با سلامت جسمی بهتر و طول عمر بیشتر در ارتباط است. در پژوهشی که دربرگیرنده حدود 125 هزار نفر است، نتیجه گرفته شد که ارتباط دین داری و افزایش بقا، معنادار بوده و احتمال وقوع امری مغایر با این یافته، یک به صد است.[23]

ز) آینده نگری

http://3yavar.blogfa.com/post/31

 

 

حضرت علی اکبر (ع) ، الگوی ایمان و ادب و شجاعت

 

پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - حضرت علی اکبر (ع) ، الگوی ایمان و ادب و شجاعت

 

یکی از بارزترین نمونه های کمال و اسوه های پاکی و مردانگی، «علی اکبر»، شهید بزرگ حماسه ی عاشورا و فرزند با فضیلت سیدالشهدا(ع) است. سزاوار است که از رهگذر آشنایی با شخصیت و ویژگی های این جوان برومند و رشید و باصلابت، از او درس جوان مردی و مقاومت و ایمان و ادب بیاموزیم و نسلی را تربیت کنیم که پویای راه نورانی آن شهید باشد.

 

دودمان پاک

حضرت علی اکبر (ع) مولود خانه ی امامت و پرورده ی دامان ولایت و نجابت است. تولد او در روز یازدهم شعبان سال ۳۳ هجری در مدینه بوده است.(۱) پدرش حسین بن علی (ع) و مادرش لیلی دختر «ابی مره» بود که از خاندانی جلیل و با شرافت بود. به دلیل این که او بزرگ ترین پسر سیدالشهدا بود، به علی اکبر مشهور شد. البته بعضی هم امام سجاد(ع) را پسر بزرگ امام حسین (ع) می دانند.

تربیت شایسته ی امام حسین(ع) سبب شد که علی اکبر به بهترین صفات کمال آراسته شود. عواملی همچون: اصالت خانوادگی، تربیت و وراثت، کسب علم و فضایل از عناصر تشکیل دهنده ی شخصیت هر کس است، در وجود و زندگی او فراهم بود. خلق و خوی او و رفتار و حرکات و ادب و متانتش در حد اعلای برجستگی و درخشندگی بود. آن گونه که گفته و نوشته اند، رفتارش یادآور حرکات و رفتار پیامبر خدا(ص) بود و همین سبب می گشت تا در چهره ی او شخصیت پیامبر را مشاهده نمایند و با دیدن او یاد حضرت رسول (ص) را در ذهن ها زنده کنند. علی اکبر، نسخه ای برابر با اصل نسبت به رسول خدا و شاخه ای از آن شجره ی طیبه و ریشه ی پاک بود و وارث همه ی خوبی های خاندان عصمت و طهارت به شمار می رفت.

الگوی شجاعت و ادب، اکبر

دردانه ی فاطمی نسب، اکبر

فرزند یقین، زنسل ایمان بود

پرورده ی دامن کریمان بود

جان، برخی نام ماندگارش باد

یاد ادبش نمی رود از یاد

آن یوسف حسن و ماه کنعانی

در خلق و خصال، احمد ثانی

آن شاهد بزم، سرو قامت بود

دریا دل و کوه استقامت بود(۲)

 

فضایل

علی اکبر (ع)، از جوانی مجموعه ای از خوبی ها و فضیلت ها و نمونه ای روشن از فضایل عترت پاک پیامبر بود. حتی کسی چون معاویه هم که دشمن خاندان عصمت بود، به فضایل او اقرار داشت. روزی در حضور معاویه سخن از این بود که «رهبری دینی» شایسته ی کیست؟ حاضران گفتند: تو شایسته ترینی. ولی خود معاویه گفت: نه، چنین نیست. علی فرزند حسین بن علی(ع) شایسته ترین است، چرا که هم از نسل پیامبر است، هم شجاعت بنی هاشم در او جلوه گر است، هم سخاوت بنی امیه!…(۳) البته سخاوت بنی امیه ادعای بی اساس است. وقتی از زبان دشمن چنین اعترافی شنیده شود، دوستان چه خواهند گفت؟ این که معاویه در شام، درباره ی او چنین تعبیراتی را بر زبان جاری می کند، نشانه ی آن است که آوازه ی کمالات او فراتر از حجاز رفته بود.

رابطه ی سرشار از ادب و احترام علی اکبر (ع) به پدر و علاقه و محبت پدر به فرزند، در همه ی مراحل زندگی این دو الگوی فضیلت وجود داشت و نهایت و اوج آن، در صحنه ی عاشورا دیده می شود که به آن اشاره می کنیم.

 

در رکاب پدر

تربیت ولایی و تأدیب شایسته، سبب شده بود علی اکبر همواره در خدمت و اطاعت پدر بزرگوارش باشد و در نهایت ادب، گوش به فرمان و آماده ی جان نثاری شود.

وقتی حادثه ی قیام اباعبدالله(ع) پیش آمد و امام برای مبارزه با فساد و طغیان امویان، از بیعت با آنان خودداری کرد و از مدینه خارج شد، علی اکبر در رکاب و همراه پدر بود و پس از اقامت چند ماهه در مکه، چون امام تصمیم گرفت به سمت کوفه و کربلا حرکت کند، علی اکبر هم با صلابت و ایمان و عشق، در این کاروان شهادت حضور یافته بود. سخنانش در طول راه تا رسیدن به کربلا و نقشی که در آن حماسه داشت، ستودنی است.

به نقل تواریخ، وقتی کاروان حسینی به منزلگاه «قصر بنی مقاتل» رسید، پس از استراحتی کوتاه و برداشتن آب، در مسیر حرکت یک لحظه خواب چشمان حسین بن علی (ع) را گرفت، وقتی بیدار شد، فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون، و الحمد لله رب العالمین». سه بار این جمله را تکرار کرد که به طور ضمنی اشاره به حادثه ی تلخ و مصیبت و شهادت داشت.

علی اکبر که سوار بر اسب بود، با شنیدن این ذکر (استرجاع) نزد پدر آمد و گفت: پدر جان، جانم به فدایت، برای چه استرجاع گفتی و خدا را حمد کردی؟

امام حسین (ع) فرمود: سر بر روی زین اسب نهاده بودم که لحظه ای به خواب رفتم. سواری را دیدم که می گفت: این گروه سیر می کنند، مرگ هم در پی آنان روان است. فهمیدم که در این سفر به شهادت خواهیم رسید.

پرسید: پدر جان، مگر ما بر حق نیستیم؟

فرمود: چرا فرزندم، قسم به خدایی که بازگشت همگان به سوی اوست، ما بر حقیم.

علی اکبر گفت: پس، دیگر چه باک از مردن در راه حق؟

حسین بن علی(ع) فرمود: خدا جزای خیر به تو بدهد؛ بهترین پاداشی که به فرزندی نسبت به پدرش می دهند.(۴)

پس از چند روز، با محاصره ی فرات از سوی دشمن، یاران امام و خیمه گاه در مضیقه ی بی آبی قرار گرفتند. هر چه به عاشورا نزدیک تر

می شد، فشار کمبود آب بیشتر می شد و برداشت آب از فرات مشکل تر می گشت.

روز هشتم محرم، امام حسین(ع) علی اکبر را همراه سی سوار برای آوردن آب به شریعه ی فرات فرستاد تا با شکستن حلقه ی محاصره، آب به خیمه ها بیاورند. گرچه هدف، صرفا آوردن آب بود، ولی این هدف جز با درگیری با سپاه خصم و مأموران عمرسعد، میسر نبود.

آن گروه، صفوف دشمن را متفرق ساختند و وارد فرات شدند، مشک ها را پر از آب کرده به سوی خیمه ها حرکت کردند. در برگشت نیز با سربازان کوفه درگیر شدند و با دلاوری و شهامتی که از خود نشان دادند، توانستند با موفقیت آب را به خیمه گاه برسانند.(۵)

 

در شب عاشورا

برای یاران امام حسین(ع) به ویژه جوانان بنی هاشم، شب عاشورا شبی ارجمند و سرنوشت ساز و لحظه ی تجلی عشق و ایمان بود. جوانان هاشمی یکدیگر را سفارش می کردند که فردا باید با استفاده از این فرصت طلایی، بزرگ ترین حماسه ی فداکاری را در راه عقیده و حمایت از امام بیافرینند.

علی اکبر از جمله ی کسانی بود که اصرار داشت در نبرد فردا و در میدان حق، پیش تاز باشد. وقتی سید الشهدا (ع) خطاب به آن جمع دلیران مؤمن فرمود: «تاریکی شب شما را فرا گرفته است، بیعتم را از شما برداشتم، از تاریکی شب استفاده کنید و متفرق شوید و هر کدامتان دست کسی از خاندانم را بگیرید و بروید، این قوم در پی من هستند و اگر به من دست یابند با کس دیگر کاری ندارند»؛ این سخنان عکس العمل های خاصی را برانگیخت و جوانان و اصحاب، هر کدام با کلامی ابراز وفاداری و استقامت و آمادگی برای شهادت کردند.

اولین سخن را ابوالفضل العباس و علی اکبر بیان کردند و گفتند:

چرا چنین کنیم؟ هرگز مباد که پس از تو زنده بمانیم. سپس جوانان بنی هاشم سخنانی درمورد ماندن و فداکاری کردن تا مرز شهادت بر زبان آوردند.(۶)

یاران و بستگان امام، آن شب تا سحر با شوق شهادت به عبادت و تهجد و آماده سازی خویش برای نبرد فردا مشغول بودند و علی اکبر هم در خدمت پدر و گوش به فرمان بود و برای دمیدن خورشید عاشورا لحظه شماری می کرد تا از پیش گامان جهاد و شهادت باشد و سخنی را که در راه آمدن به کربلا به پدرش گفته بود (اگر ما بر حقیم، پس باکی از مرگ نداریم) به اثبات برساند.

 

عاشورا، روز حماسه

خورشید عاشورا دمید، نبرد میان جبهه ی حق و باطل آغاز شد. یکایک اصحاب امام به میدان رفتند و شهید شدند. وقتی هیچ کس از آنان باقی نماند، نوبت به جوانان بنی هاشم رسید تا پای در میدان بگذارند.

علی اکبر، جوانی رشید و شجاع، خوش سیما و خوش سخن بود و گفتار و حرکاتش همه را به یاد پیامبر خدا (ص) می انداخت. به حضور امام حسین (ع) آمد و از پدر اذن میدان خواست. پدر هم اجازه داد. سوار بر اسب شد و آهنگ رفتن به میدان کرد. پدر و پسر با هم خداحافظی کردند، اما امام، با نگاهش جوان رشید خود را زیرنظر داشت و با حسرتی دردناک و در عین حال با شوقی فراوان به قد و بالای فرزند نگاه می کرد؛ نگاه کسی که از بازگشت او مأیوس باشد.

حسین بن علی (ع) دست زیر محاسن خود برد، نگاهش را به آسمان متوجه ساخت و با سخنانی که نشان دهنده ی جایگاه والای علی اکبر و محبت پدر به این فرزند دلاور بود، چنین گفت:

«خدایا! شاهد باش که شبیه ترین مردم به پیامبرت در چهره و گفتار و منطق و عمل را به سوی این قوم فرستادم. ما هرگاه مشتاق پیامبرت می شدیم، به سیمای این جوان نگاه می کردیم. خدایا! برکات زمین را از این قوم بگیر و جمعشان را پراکنده و متلاشی کن، اینان ما را دعوت کردند تا یاری مان کنند، ولی با جنگ و قتالشان بر ما تعدی و تجاوز کردند.»(۷)

آن گاه علی اکبر به میدان شتافت، در حالی که هیبت پیامبر و شجاعت علی و استواری حمزه و بزرگ منشی حسین بن علی را داشت.

در معرفی خود رجز می خواند و به آن رو به صفتان حمله می آورد. رجزهای حماسی او چنین بود:

«من علی، فرزند حسین بن علی هستم، از گروهی که جد پدرشان پیامبر خداست. به خدا سوگند، هرگز نباید ناپاک ناپاک زاده بر ما حکومت کند. من با این نیزه و شمشیر، در دفاع از حق و یاری پدرم، آن قدر با شما خواهم جنگید که نیزه ام خم شود و شمشیرم کند گردد. بر شما ضربت خواهم زد، ضربتی شایسته ی یک جوان هاشمی علوی.»

علی اکبر نبردی شجاعانه کرد و گروه بسیاری را بر خاک هلاکت افکند. ضربات و حمله های او چنان کاری بود که سپاه دشمن را به هراس افکند، به نحوی که هنگام حمله ی او، صدای «الحذر، الحذر» (مواظب باشید) از نیروهای دشمن برمی خاست. رزم پرشور او، در آن هوای گرم و با لبی تشنه در آن نیم روز داغ، آن هم با سلاح و تجهیزات سنگین او را به شدت خسته و بی تاب کرد. لحظه ای دست از جنگ کشید و به خیمه گاه آمد تا آبی بنوشد و نیروی تازه ای بیابد، ولی در خیمه ها آب نبود و حسین تشنه تر از علی اکبر بود.

امام به او فرمود: پسرم! بر حضرت محمد و علی (ع) و بر من سخت و ناگوار است که از من کمک و آب بخواهی و یاری تو برایم میسر نباشد. سپس از وی خواست دوباره به میدان برود و بجنگد و اظهار امیدواری کرد که از دست رسول خدا (ص) سیراب شود.

 

شهادت سرخ

حضرت علی اکبر، چند بار رفت و برگشت و در هر نوبت، رزمی نمایان کرد و در نهایت در حلقه ی محاصره ی سپاه دشمن قرار گرفت و از هر طرف بر پیکر او ضربه زدند و آن قدر مجروح شد و خون از بدنش رفت که بر زمین افتاد.

ستاره ای بود که بر خاک افتاد. حسین (ع) با شتاب خود را به علی اکبر رساند و سر او را بر زانو گرفت و خاک و خون از چهره و چشم فرزند زدود. علی اکبر در آخرین لحظات، چشم خویش را گشود و به سیمای سالار شهیدان نگاه کرد و … جان باخت، در حالی که حدود ۲۷ سال از سن او می گذشت.

حسین (ع) که این قربانی را در راه خدا داده بود، در پیش گاه خدا سربلند و مفتخر بود. خم شد و صورت بر صورت خونین پسر گذاشت. سپس از جوانان هاشمی کمک خواست تا جسد آن شهید را از میدان به عقب منتقل کنند و در خیمه ی مخصوص شهدا قرار دهند.(۸)

 

حادثه ی عاشورا به پایان رسید.

سه روز بعد، وقتی امام سجاد(ع) برای دفن پیکر امام و شهدا از کوفه به کربلا آمد و بدن مطهر امام حسین (ع) را به خاک سپرد، جسد فرزندش علی اکبر را هم پایین پای آن حضرت دفن کرد.

این که ضریح امام حسین(ع) شش گوشه دارد، دو گوشه ی جدا در پایین پا، محل دفن علی اکبر را نشان می دهد. امروز هر کس سالار شهیدان را زیارت می کند، این جوان با ایمان را هم زیارت می کند. هر کس بر حسین بن علی (ع) سلام می دهد بر «علی بن الحسین» هم سلام می دهد.

علی اکبر، جانبازی و فداکاری را در کربلا به اوج رساند و حمایت از حجت الهی و امام زمان خویش را به خوبی انجام داد و برای همه ی جوانان در همه ی تاریخ، یک الگوی ایمان و جهاد و مبارزه و شهادت باقی ماند.

در راه خدا ذبیح دین گردید

بر حلقه ی عاشقان نگین گردید

داغش کمر حسین را بشکست

با خون سرش حنای خونین بست

دیباچه ی داستان حق، اکبر

قربانی آستان حق، اکبر(۹)

 

پی نوشت :

 

۱- عبدالرزاق المقرم، علی الاکبر، ص ۱۲٫

۲- جواد محدثی، برگ و بار، ص ۱۳۴٫

۳- مقاتل الطالبیین، ص ۳۱٫ بعضی هم این سخن را درباره ی علی بن الحسین امام سجاد (ع) دانسته اند.

۴- ارشاد مفید، ص ۲۲۶ و عبدالرزاق المقرم، علی الاکبر، ص ۶۹٫

۵- عبدالرزاق المقرم، علی الاکبر، ص ۷۱٫

۶- همان، ص ۷۴٫

۷- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۳٫

۸- همان، ص ۴۴٫

۹- جواد محدثی، برگ و بار، ص ۱۳۴٫

منبع:مجله ی معارف اسلامی شماره ۷۱ /س

http://shiaha.com/1389/05/%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%B9%D9%84%D9%8A-%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1-%D8%B9-%D8%8C-%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88%D9%8A-%D8%A7%D9%8A%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%A7%D8%AF%D8%A8-%D9%88-%D8%B4%D8%AC%D8%A7/

 

 

سلام بر حضرت علی اکبر (ع) اختر تابناک آسمان حسینی

 

در چنین روزی حضرت علی اکبر (ع) فرزند بزرگ امام حسین (ع)  در سال ۳۳ قمری در مدینه دیده به جهان گشودند. مادر بزرگوار ایشان لیلا دختر ابى مره می باشد. وی زمانى چند در خانه امام حسین علیه السلام به سر برد و روزگارى در زیر سایه حسین (ع) بزیست. لیلا براى امام حسین (ع) پسرى آورد، رشید، دلیر، زیبا، شبیه ترین کس به رسول خدا صلى الله علیه و آله رویش روى رسول، خویش خوی رسول، گفت و گویش، گفت و گوى رسول خدا صلى الله علیه و آله؛ هر کسى که آرزوى دیدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر لیلا مى نگریست، تا آنجا که پدر بزرگوارش می فرماید:

 

«هرگاه مشتاق دیدار پیامبر مى شدیم به چهره او مى نگریستیم»؛ به همین جهت روز عاشورا وقتى اذن میدان طلبید و عازم جبهه پیکار شد، امام حسین (ع) چهره به آسمان گرفت و گفت:«اللّهم اشهد على هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس برسولک محمد خلقا و خلقا و منطقا و کنا اذا اشتقنا الى رؤیة نبیک نظرنا الیه…».

 

حضرت علی اکبر در کربلا حدود ۲۵ سال داشت. برخی راویان سن ایشان را ۱۸ و برخی ۲۰ سال نیز گفته اند. او اولین شهید عاشورا از بنى هاشم بود. شجاعت و دلاورى حضرت على اکبر (ع) و رزم آورى و بصیرت دینى و سیاسى او، در سفر کربلا بویژه در روز عاشورا تجلى کرد. سخنان و فداکاریهایش دلیل آن است. وقتى امام حسین (ع) از منزلگاه «قصر بنى مقاتل» گذشت، روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس از بیدارى «انا لله و انا الیه راجعون» گفت و سه بار این جمله و حمد الهى را تکرار کرد. حضرت على اکبر (ع) وقتى سبب این حمد و استرجاع را پرسید، حضرت فرمود: در خواب دیدم سوارى می ‏گوید این کاروان به سوى مرگ می ‏رود. پرسید: مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: چرا. پس گفت: «فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقین» پس باکى از مرگ در راه حق نداریم!

 

روز عاشورا نیز پس از شهادت یاران امام، اولین کسى که اجازه میدان طلبید تا جان را فداى دین کند، او بود. اگر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود، ولى از ایثار و روحیه جانبازى او جز این انتظار نبود. وقتى به میدان می ‏رفت، امام حسین (ع) در سخنانى سوزناک به آستان الهى، آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولى تیغ به رویشان کشیدند، نفرین کرد. على اکبر چندین بار به میدان رفت و رزمهاى شجاعانه ‏اى با انبوه سپاه دشمن نمود. پس از شهادت، امام حسین (ع) صورت بر چهره خونین حضرت على اکبر (ع) نهاد و دشمن را باز هم نفرین کرد: «قتل الله قوما قتلوک…». حضرت على اکبر (ع)، نزدیکترین شهیدى است که با امام حسین«ع» دفن شده است. مدفن او پایین پاى ضریح مقدس اباعبد الله الحسین«ع»، در کربلای معلّی قرار دارد.

http://www.damghannews.com/1391/04/10/%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%A8%D8%B1-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1-%D8%B9-%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D9%86%D8%A7%DA%A9-%D8%A2%D8%B3%D9%85/

 

 

الگوی بسیجیان

 

اشعار،شعارهاورجزهای هرشخصی،برگرفته ازشعور،افکاروامیال اوست.رجزمکنونات قلبی رابه منصه ظهورمی گذارد.ازاین رورجزهای حضرت عباس(ع) رایک باردیگرمرور می کنیم تارهیافت ودرسی برای این عصر وزمان می باشد.

 

حضرت عباس(ع)به هنگام حمله برای آب آوردن چنین رجز می خواند:

 

جان من فدای فرزندپاک مصطفی باد.منم عباس که بامشک برای سیراب کردن تشنگان می آیم.

 

عاشقان امام زمان(عج) دردعای ندبه چندبار((بنفسی انت))،جانم فدایت رامی گویند،اماآیا مانند عباس (ع)برای امام زمانشان هستند؟قمربنی هاشم بعدازخارج شدن ازشریعه فرات فرمود:اینک حسین وارد جنگ شده است وتوآب خنک وگوارا می نوشی؟

 

باتوجه به این فرمایش،یاوران امام مهدی(ع)دراین برهه اززمان چه بایدبگویند؟ ومهدی زیستی چگونه باید باشد؟امام زمانی که درزندان غیبت به سر میبرد،آیا من بایدسرگرم دنیای خویش باشم؟هیهات،هرگز

 

هنگامی که دست راست او در راه یاری امام زمانش قطع شد،فرمود:

 

به خداسوگند،گرچه دست راست مراقطع کردید،ولی من تاآنجا که زنده هستم،ازآئین خود وازامام وپیشوایم که درایمان خود صادق وفرزند پیامبر پاک وامین است،دفاع خواهم نمود.

 

مقرم دراین خصوص می نویسد:وقتی دست راست عباس راقطع کردنداو به قطع شدن دستهاش توجهی نکرد وقصدش این بود که هرچه زودتر آب را به اهل بیت وکودکان امام حسین برساند.

 

اگرمادرراه یاری امام عصر(عج)دچار زحمت وسختی شویم آیا جانانه کار وفعالیت رادنبال می کنیم؟

 

پس دست راست وچپش را/درراه خدا/بخشید،تا که دین یاری شود وخاندان رسالت حفظ گردد.

 

چقدر اززندگی ما وقف یاری رساندن به امام زمانمان است ؟وتاچه اندازه حاضریم،اورایاری کنیم؟هرکس خوب فکرکندوخودرامحک بزند؟

 

مرگ درپرتوشمشیر،مایه بزرگواری وعظمت است،هرگاه پس ازآن موجب سکونت دربهشت گردد.

 

برای دنیاولذت های آن هرگزغصه وافسوس مخور،وبدان که تنها درپیشگاه جد من ،همه لغزش هاآمرزیده خواهد شد.

 

اگرما چشم به شفاعت این خاندان داریم،بایدبرای آن روز سرمایه گذاری وسپرده گذاری کنیم وهیچ سرمایه ای بهترازیاری ولی عصر(عج)نیست ازاین رجز می آموزیم که ازدنیا ولذت های زودگذرآن چشم بپوشیم وجان خودرادرراه امام زمان(عج)به سختی بیاندازیم.

 

وهنگامی که باتیغ بران دشمنان امام زمانش را پراکنده می ساخت،فرمود:

 

ازحریم سبط پیامبراسلام حضرت احمد (ص)حمایت می کنم،وباشمشیراستوار وبران شما راسرکوب می نمایم.

 

امروزدشمنان شیعه ازهرسو واز هر طریق،امامت وولایت راموردحمله قرار می دهند.صهیونیسم جهانخوار باحربه های فیلم،اینترنت و....مهدویت راموردآماج حمله های خودقرار داده است واین مسئله می طلبدکه هرکس،به هرطریقی ازکیان شیعه،خصوصا مهدویت دفاع کند.هرکسی در هرپستی بابذل وقت ،توان و.... باید مانند حضرت عباس(ع) به یاری امام زمان(عج) شتافته واکتفا به کم ننماید خلاصه آنکه روح رجزهای حضرت عباس (ع)

 

چهارمطلب مهم است که عبارتند از:

 

فدایی،حامی،ساعی ومواسی

 

فدایی

 

قمربنی هاشم(ع)فدایی مولای خویش بود هرآنچه داشت،حتی دوفرزنددلبند خویش را تقدیم امام زمانش(عج)وفدایی دین کرد لذادرزیارت ناحیه مقدسهاززبان امام هادی(ع) چنین می خوانیم ،

 

آنکه خودرا فداکارانه فدای برادرنمود.

 

امام زمان(عج)هم فدایی می خواهد کسی را می خواهد که حاضر باشد ، همه هستی اش رافدای او کند.

 

حامی:

 

تندیس نهایت حمایت،باب الحوائج،قمربنی هاشم(ع)است،حمایت او از امام زمانش(عج) بسیار روشن وتابناک دررجزهای اوپیداست. لذادرزیارت روزعرفه عرضه می داریم

 

(شما برادر نیکووباصبروشکیبا بودی که مجاهده وحمایت ویاری ودفاع از برادرت نمودی)

 

اکنون بیاندیشیم،چنددرصدازوقت وزندگی مادرراه حمایت ازامام زمان(عج) صرف می شود.

 

ساعی:

 

نمادنهایت تلاش برای اهداف امام حسین (ع)،دلاورنینوا حضرت ابوالفضل العباس(ع) است ورجزهای اوگویای این حقیقت است که لحظه ای بی تفاوت،بهانه جو، فرارازمیدانکاروعمل سپری نکرد.اگردست دربدن ندارد،ازحرکت نمی ایستد،لذاامام هادی(ع) درتعریف از مقام عباس می فرماید:آنکه تلاش بسیار برای آب رسانی به سوی لب تشنگان نمودو

 

اگرآن روز،خواست امام حسین(ع)رساندن آب به خیام بود.عباس (ع)تلاش وافری نمود.امروز خواست امام زمان (ع)رساندن معارف ناباسلامی وحقایق مهدوی به تشنگان عالم است لذا چگونه باید تلاش نمود؟

 

مواسی:

 

مواسی ازمواسات به معنای کمک،یاری وهمدردی است.ودراصل به معنی بریدن می آید.درنتیجه بع معنی شدت دلبستگی وهمبستگی است قمربنی هاشم(ع) ازهمه دنیابریده،وپیوندش بابرادرش وامام زمانش سالارشهیدانداشت وعارفانه وعاشقانه درخدمت مولایش بود.لذا امام هادی (ع)این گونه سلام می فرستد:

 

(سلام برابوالفضل العباس پسرامیرمومنان،آنکه باکمال مواسات،جانش رانثاربرادرش حسین(ع) کرد.

 

ودرزیارت روز عرفه عرضه می داریم: (نیکوبرادری درفداکاری بود)

 

ودرزیارت عیدفطروقربان عرضه می داریم:

 

درودبرشما،ای بنده شایسته وصادق وفداکار،شهادت می دهم که شما باتمتم وجودت فرزند رسول خدا(ع) راهمدردی نمودی.

 

وچه زیبا سروده است :

 

باحسین(ع)مواسات نمود وهیچ چیزی اورا ازمواسات بابرادر منصرف نکرد ودرحال شدت تشنگی به آب رسید ولی آب ننوشید.

 

بسیجیان ما هم باید همچون حضرت ابوالفضل العباس (ع) جان نثار رهبروولی خود باشند واز هیچ گونه ترسی واهمه نداشته باشند.

http://khozzan.blogfa.com/post-4.aspx

 

 

الگوی بسیج، دنیای اسلام و جهان را تحت تاثیر قرار داده است

 

رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنانی از بسیج به عنوان نماد آگاهی همراه با معنویت و اخلاص ملت ایران و پدیده استثنایی و کم نظیر انقلاب اسلامی یاد و تاکید کردند: بسیج یک حرکت گسترده مردمی و دربر گیرنده همه اقوام و اصناف گوناگون در همه سطوح مختلف فکری اعم از زن و مرد، حقیقتی شبیه افسانه‌ها می‌باشد که برای جوانان شورآفرین، برای دوستان امیدآفرین و برای دشمنان بیم آفرین است.

ایشان با اشاره به نقش شگفت آفرین بسیج در هشت سال دفاع مقدس، جهاد و شهادت را دو فصل بزرگ حرکت بسیج برشمردند و افزودند: الگوی بسیج، دنیای اسلام و جهان را تحت تاثیر قرار داده و برهمین اساس است که آمریکا و عوامل آنان تلاش دارند که جهاد و شهادت را بدنام نمایند و این ارزشهای والا را زیر سؤال ببرند.

حضرت آیت الله خامنه ای، ایستادگی ملت ایران و جوانان بسیجی در مقابل تهدیدات آمریکا را تضمین کننده ثبات منطقه دانستند و با اشاره به شکست آمریکا در مقابل صلابت مردم ایران به ویژه در انتخابات اخیر ریاست جمهوری، خاطرنشان کردند: آمریکاییها اکنون در تلاش هستند تا با استفاده از ابزارهای سیاسی و فرهنگی و همچنین دست نشاندگان خود نظام جمهوری اسلامی ایران را استحاله نمایند و هویت آنرا تغییر دهند، اما در این عرصه بزرگترین شکست خود را از جوانان بسیجی خواهند خورد.

مقام معظم رهبری با گرامیداشت یاد و خاطره امام (ره) به عنوان بنیانگذار بسیج، از ملت ایران بعنوان اقیانوسی بزرگ یاد و تاکید کردند: این اقیانوس ممکن است در برخی شرایط آرام باشد اما هنگامی که طوفانی شود در عرصه‌های مختلف کارهای بزرگ و شگفت‌آوری انجام خواهد داد.

در ابتدای این مراسم سرلشگر رحیم صفوی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ضمن خیرمقدم، برآمادگی بسیجیان سلحشور و سپاهیان پاسدار برای دفاع از آرمانهای امام (ره) و انقلاب اسلامی تاکید کرد.

سرتیپ حجازی فرمانده نیروی مقاومت بسیج نیز در گزارش کوتاهی از فعالیت های این نیرو گفت: بسیجیان علاوه بر آمادگی دفاعی و حضور در کمکهای امدادی در حوادث غیرمترقبه، در عرصه علم و دانش و جنبش نرم افزاری نیز حضوری پرافتخار داشته اند.

در این مراسم همچنین تعدادی از بسیجیان نمونه و خانواده های تعدادی از شهدای بسیج جوائزی را از دست مقام معظم رهبری دریافت کردند.

در ادامه این مراسم یگانهای نمونه نیروی مقاومت بسیج از مقابل فرمانده کل قوا رژه رفتند.

حضرت آیت الله خامنه ای همچنین در جمع نخبگان بسیجی در سخنانی با اشاره به وجود یک نظم سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و بین المللی مبتنی بر نظام سلطه در جهان امروز که در تلاش برای از بین بردن قدرت انتخاب انسانها و یا جهت دادن این قدرت انتخاب می باشد، تاکید کردند: کشوری که به صورت سازمان یافته و براساس مبانی دینی و اعتقادی در مقابل این نظم منحط جهانی ایستاده و بر حق انتخاب خود اصرار دارد، جمهوری اسلامی ایران است.

ایشان در تبیین خاستگاه نظم جهانی استکبار و مبانی آن افزودند: منشا و ریشه این نظام منحرف بین المللی مراکز عمده اقتصادی و سرمایه داری دنیا است که با استفاده از وسایل گسترده ارتباطاتی در تلاش برای گسترش مبانی فکری خود تحت عناوین فریبنده ای همچون آزادی انسانها و حقوق بشر هستند.

مقام معظم رهبری با تاکید بر لزوم استحکام بیش از پیش مبانی فکری نظام اسلامی و تبیین و عرضه این مبانی در عرصه های مختلف علمی، هنری و تبلیغی بهمراه توجه جدی به خود سازی اخلاقی، خاطرنشان کردند: تنها مجموعه ای که در همه این عرصه ها فعالیت دارد بسیج می‌باشد و این مهمترین امتیاز بسیج بر سایر مجموعه‌ها است.

حضرت آیت الله خامنه‌ای با اشاره به نقش برجسته نیروهای مومن و بسیجی در کارهای بزرگ علمی افزودند: تمام نقش آفرینی های بسیج در زمینه‌های مختلف مبتنی بر عقبه ای می باشد که این عقبه، ریشه اعتقادی بسیج، حمایتهای معنوی مردم و سخنان امام (ره) درباره بسیج و در یک کلام تفکر انقلاب اسلامی است که توانایی سازماندهی ملت ایران را در مقابل نظام سلطه جهانی داشته است.

رهبر معظم انقلاب اسلامی عدم انفعال و قدرت تهاجمی در عرصه های مختلف را از جمله ویژگیهای بسیج و بسیجی برشمردند و افزودند: امروز جمهوری اسلامی ایران مدعی است و نظام سلطه جهانی باید پاسخگوی غارت ثروتهای ملتها، منحرف کردن نسل جوان کشورها، ظلم در حق زنان، استفاده غلط از علم، و جنایتهای بیشمار خود و نقض مکرر حقوق بشر باشد.

ایشان، علم طلبی را از دیگر ویژگیهای بسیجی بیان و خاطرنشان کردند: مهمترین ابزار برای مقابله با نظام سلطه، استفاده از علم، و پیشرفت در عرصه های مختلف علمی است و ایرانی با استعداد فوق العاده خود نشان داده که توانایی انجام هر کاری را دارد.

حضرت آیت الله خامنه ای همچنین با تاکید بر آرمانخواهی در برنامه ریزیها و عمل گرایی در میدان کار و تلاش، استفاده از دیدگاههای مختلف در برنامه ریزیها را توصیه کردند.

در ابتدای این نشست هفت تن از منتخبان بسیجی در سخنانی به بیان دیدگاهها و دغدغه‌های خود در موضوعات مختلف پرداختند.

آقایان سیدمحمدرضا علاءالدین، مدرس حوزه علمیه اصفهان، و مؤلف دهها جلد کتاب و مقاله علمی، محمد بیگلری دکترای نقاشی و استاد طراحی و مینیاتور با سابقه 37 ماه حضور در جبهه، حسین شاهسوارانی دانشجوی کارشناسی ارشد ژنتیک و دانشجوی نمونه، سید امیر حسینی پناه دانشجوی کارشناسی مهندسی برق و سازنده ربات مسیریاب، سامر کریمی نژاد دانش اموز بسیجی و رتبه اول کشوری مطالعه و تحقیق، و خانم ها زهره عنبرآبادی دکترای تخصصی مدیریت بهداشت و درمان و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی اراک و پرستو حسین آبادی کارشناسی ارشد تکنولوژی و رتبه اول نمایشگاه بین المللی قرآن کریم در سخنان خود به این موضوعات اشاره داشتند:

- ایجاد بستر مناسب برای ارتباط عملی میان دانشگاه و صنعت

- استفاده بیش از پیش از ظرفیت گسترده بسیجیان بویژه بسیجیان نخبه

- ضرورت تعیین راهبردها و برنامه های منسجم برای گسترش صحیح گفتمان دینی

- بهره گیری از امکانات رسانه ای و تبلیغی برای ترویج گفتمان دینی

- حضور جدی و موثر شورایعالی انقلاب فرهنگی در مسائل مهم فرهنگی و پرهیز از کارهای مقطعی فرهنگی و تلاش برای مهندسی فرهنگی

- لزوم اهتمام به نگرش علوی در مدیریت کشور و ایجاد تحول در زمینه های ضروری

- مبارزه جدی با فقر، فساد و تبعیض

- ایستادگی در استفاده صلح آمیز از دانش هسته ای و دفاع از افتخار علمی جوانان کشور در این عرصه

- ضرورت افزایش ظرفیت انتقادپذیری مسؤولان

- توجه جدی تر به مسائل اشتغال و ازدواج جوانان

- احیای صحیح سنت امر به معروف و نهی از منکر

- تقویت بیش از پیش بسیج دانش آموزی

- لزوم اجرایی شدن منشور مدون حقوق زنان مصوب شورایعالی انقلاب فرهنگی

و برنامه ریزی جهت ارتقای جایگاه مادر و خانواده

در ادامه مراسم، حضرت آیت الله خامنه ای در جمع فرماندهان نیروی مقاومت بسیج حضور یافتند و با تاکید بر اینکه بسیج به معنای همه ملت ایران است، خاطرنشان کردند: مهمترین وظیفه نیروی مقاومت بسیج ایجاد بستر لازم برای این حضور همگانی می‌باشد.

ایشان با اشاره به ضرورت جدی گرفتن سرمایه عظیم بسیج، بسیج سازندگی را بسیار مهم برشمردند و تصریح کردند: نیروی مقاومت بسیج باید با همکاری وزارتخانه های آموزش و پرورش، و علوم، تحقیقات و فن آوری از این ظرفیت در جهت سازندگی و آبادانی کشور و همچنین پر کردن اوقات فراغت جوانان استفاده نماید.

حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به جوان بودن جمعیت کشور، مسئله اوقات فراغت را با اهمیت دانستند و افزودند: باید با برنامه ریزی صحیح و هماهنگی با تمام دستگاههای ذیربط، انرژی متراکم جوان در مسیر صحیح به کار گرفته شود.

ایشان نیروی مقاومت بسیج را به استفاده از روشهای نوین و جذاب در تعمیق باورهای دینی نسل جوان توصیه کردند.

پیش از سخنان فرمانده کل قوا، سرتیپ حجازی فرمانده نیروی مقاومت بسیج گزارشی از رویکرد، راهبرد و عملکرد بسیج در برنامه چهارم توسعه ارائه کرد. وی، مکتبی بودن، مردمی بودن و خدمت رسانی به مردم را از جمله اصول حاکم بر بسیج برشمرد و گفت: ایجاد تحول در نظام طرح ریزی و برنامه ریزی، توسعه سازمان و مدیریت، تقویت معنویت و بصیرت دینی، کارآفرینی و ایجاد عرصه های نوین فعالیت و توسعه امنیت پایدار مردمی از مهمترین رویکردهای بسیج در برنامه چهارم توسعه می باشد.

http://baran-e-rahmat.persianblog.ir/post/36/

 

حیدر ثانی بیامد یا نبی رخ می نماید

 

اکبر زیبای لیلا پرده از چهره گشاید

 

روی او روی محمد، بوی او بوی محمد

 

خلق او خلق عظیم و خوی او خوی محمد

***

خواهی که ببینی رخ پیغمبر را

 

بنگر رخ زیبای علی اکبر را

 

در منطق و خلق و خوی او می بینی

 

با دیده ی جان محمدی دیگر را

****

اکبر که گل حمیده فاطمه است

 

نور دل نور دیده فاطمه است

 

هر چند که از گلشن لیلا باشد

 

او لاله پروریده فاطمه است

***

ای سرو بوستان ایستادگی! ای زیباترین گل باغ حسین!

 

ای جوان رعنا و رشید حسین! ای علی را یادگار! ای علی اکبر!

 

ســـلام و درود بی پایان بر صورت و سیرت پیامبر گونه ات.

***

از دامان لیلا گلى بر آمد

 

شبیه حضرت پیغمبر آمد

 

نور دل زینب اطهرآمد

 

لشکر کربلا را افسر آمد

***

ای نور خاندان نبوت جمال تو

 

ای فخر دودمان امامت کمال تو

 

ای اشبه تمام خلایق بخلق و خلق

 

بر خاتم نبوت و حسن خصال تو

***

خورشید دل‌آرای حسین، ثانی احمد

 

باشد علی‌اکبر، گل فرخنده سرمد

 

هم‌نام علی باشد و بر فاطمه دلبر

 

این مظهر حق باشد و گل بانگ محمد

***

نسل جوان را به جهان رهبری

 

جلوه ی توحید، علی اکبری

 

هر که هوای رخ احمد کند

 

در تو تماشای پیمبر کند

***

فرزانه حق، مهر جهان، بحر ولایت

 

آمد به جهان آیت حق، کان کرامت

 

آفاق معطر شده از عارض ماهش

 

مولود حسین آمده، اکبر، مهِ عصمت

***

ای که باروی چو ماهت، دلربای عالمینی

 

بانگاهی عاشقانه، قبله جان حسینی

 

یوسف آل عبائی، قبله دلهای مایی

 

ای علی دوم عشق، حیدر کرببلائی

***

ای رخ تو مطلع الانوار حُسن

 

خال لبت نقطه ی پرگار حُسن

 

بزم وفا را رخ ماه تو شمع

 

خوبی خوبان جهان در تو جمع

***

ای شجر علم و حیا را ثمر

 

وی پسر شیر خدا را پسر

 

اشبه مخلوق به پیغمبری

 

یوسف لیلا علیِ اکبری

 

***

این سرو قد باغ جنان است، مهِ افلاک

 

این جان حسین است و نبی، لؤلو لولاک

 

این دلبر زهرا بود و زاده لیلاست

 

دارد ز محمد نسب و منطق و ادراک

 

***

این سرو قد باغ جنان است، مهِ افلاک

 

این جان حسین است و نبی، لؤلو لولاک

 

این دلبر زهرا بود و زاده لیلاست

 

دارد ز محمد نسب و منطق و ادراک

***

آفاق منور شده از طلعت ماهی

 

ماهی که اصیل است و برازنده شاهی

 

این زاده لیلاست، بود مظهر توحید

 

ثانیِّ محمد بود این نور الهی

***

اشقان را دلبری هست بی‌مثال

 

جمله‌اند شیدای آن حسن و کمال

 

عالمی دلخواه وصلش، کیست او

 

این بود آل محمد اکبر نیکو خصال

***

ز فرزند امیرالمؤمنین و زادهْ زهرا

 

شبیه روی بیغمبر ، علی اکبر آورده

 

به شام یازده ْشعبان عیان شد آن مه تابان

 

خرد گفتا حسین از ماه گردون بهتر آورده

***

الا ای ماه شعبان! ماه احمد را تماشا کن

 

جمال بی‌مثال حیّ سرمد را تماشا کن

 

در اقطاع زمین خلد مخلّد را تماشا کن

 

محمّـد را محمّد را محمّد را تماشا کن

 

ولادت یافت با حُسن رسول الله، زیبایی

 

جمـال ماه لیلا را ببین با چشم زهرایی

***

الا ای خضرِ رحمت تشنه‌کامِ لعلِ لب‌هایت!

 

خجل گردیده زیبایی، ز شرم روی زیبایت

 

زیـارت نامه زوار ثـارالله، سیمایت

 

حسین بن علی گردیده محو قد و بالایت

 

جـلال احمـد و آلـت، جمـال الله تمثالت

 

سر و جان خاک درگاهت، دل بابا به دنبالت

***

جمال حضرت جانان، بود نامش علی‌اکبر

 

عزیز خالق سبحان بود، آن وارث حیدر

 

که هست ثانی احمد، جز علی‌اکبر، گل لیلا؟

 

بحق این مظهر ایمان بود، بر عالمی سرور

***

الگوى شجاعت و ادب، علی اکبر

 

دردانه فاطمى نسب، علی اکبر

 

فرزند یقین ز نسل ایمان بود

 

پرورده دامن کریمان بود

 

آن یوسف حُسن، ماه کنعانى‏

 

در خلق و خصال، احمد ثانى

 

آن شاهد بزم، سرو قامت بود

 

دریا دل و کوه استقامت بود